۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

محمد کامرانی






محمد کامرانی را آورده بودند بیمارستان ما برای مثلاً درمان که نتونستند نجاتش بدهند و مرد. از روزی که تن و بدنشو دیدم، دو انگشت پای نداشته اش را، ناخنهای کشیده شده اش را، گزارش پزشکی اش را که به این هم تجاوز شده بوده، هیچ کدام ما نمی توانیم غذایی بخوریم بدون اینکه مزه جسد را احساس نکنیم، نمیتوانیم بخوابیم بدون اینکه موهای کنده شده و کبودی های جلوی سینه اش، آخرین تصاویری نباشه که قبل از از خواب جلوی چشمامون رژه نره... تو را خدا، نگذارید هیچ خونی، هیچ داغی هدر بره.... نهضت را زنده نگه دارید...تا زنده ایم...

الان می تونست این محمد باشه که دنبال اسمش، روزنامه کنکور را بالا و پایین می کنه... فکر کنید پدر و مادرش چه احساسی دارند وقتی جواب کنکور اومده یادشون به همه شب زنده داری های محمد و درس خوندنهاش برا رفتن به زیر خاک سرد، می افتند...نگذارید...نگذارید هیچ خونی هدر برود......هیچ خونی./.....

ما بی شماریم...




برای دوستی که هزار بار پیام گذاشته که کجام...اگر هنوز هستم! جواب بدم.....می نویسم که ما انقدر خون و خشونت دیده ایم که روئین تن شده ایم.... هیچ چیز دیگری در همه دنیا نیست که بیشتر از آنی که شده، بتواند ما را، قلب و دل و روحمان را تکان دهد ... فرزندان انقلاب و جنگ و بمباران و محاصره هخای اقتصادی -سیاسی اول و دوم و سوم و صدم و کوپن و حجله های هر روز و هر کوچه شهدا بر سر هر کوچه و پس کوچه، و باز کاروان استخوانها و باقیمانده تن های شهدا و اسرا و دوباره محاصره و همیشه تحقیر و دائم اشک و غم و بغض و رنج.... که جز این باده نخوردیم. همه ما روئین تن شده ایم از جوانانی که بعد از این همه بگیر و ببند ها هنوز می بینی اِ اِ اِ ... باز روز روشن بی ترس روبان سبز بسته سر آنت ماشین و مچ دستش، دانشگاه می بینی خیلی از اساتید خودکار سبز گذاشته اند توی جیبشان ... نه یکی که 30 تا 40 تا آدم خودکار سبز به جیب، هی می روند کتابخانه و مدیریت و واحدهای ادارای و سلف دانشکده ها و هی راه می روند و تو می بینی که این "مــا" بی شمارند..... می بینم که وقتی ساعت 1.30 صبح می آیم خانه، کسی به من اعتراضی نیمکند... مردمی هم که در خیابانها هستند نگران اعتراض کسی، عزیزی، منتظری، منتظرانی نیستند..انگار البته انگار که هزاران چشم و گوش و دل چشم به ره و دل لرزان، امید بسته اند... از مرحله هیجان و تب همراهی و در جمع بودن و این شعر ها ...هزار سال نوری گذشته ایم، گذشته ام. امروز وقتی از میدان کاج سعادت آباد تا حتی اتوبان همت و پل های عابر روی اتوبان تا برسد به خود شهر، خیابان ولیعصر و میدانهای مسیر آن، از ونک و پارک وی و تجریش تا کوچه ها و خیابان های انقلاب، مردم سیاه پوش محکم فریادمی زنند....مرگ بر دیکتاتور....مرگ بر دیکتاتور...... عزیزای شهیدم... رایتو پس می گیرم.... چشم در چشم ماموران و سینه به سینه اونها، قد علم می کنند.... بی هیجان جمع کردن خاطره هایی برای جمع دوستان و آشنایان و شبکه های مجازی ارتباطی.... همه کسانی که هنوز این ور و اون ور پخش و پلا بودند... حرف و حدیث و نشخوار نمی کردیم که چه شد امروز و آه و وای.... تب های نوجوانانه قبل انتخابات همه فروکش کرده...همه ما یکمرتبه بالغ شدیم، همه رشید و بالابلند در برابر هر چه سستی و زشتی....

ما هستیم...ما بی شماریم... بی شمار....







۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

؟

از هاشمی شاهرودی به خامنه ای -

یشنهاد می گردد مجازات محکومان محاکم عمومی، انقلاب، نظامی و سازمان تعزیزات حکومتی سراسر کشور که محکومیت آنان تا تاریخ مذکور قطعیت یافته و به مرحله اجرا درآمده است به شرح زیر مورد عفو و تخفیف قرار گیرد:
(پیشنهادی که مورد موافقت هم قرار گرفت)


الف) محکومان به حبس که در زندان به سر می برند:

2- دو سوم محکومیت حبس بیش از سه سال
3- محکومیت محکومین به حبس ابد چنانچه تا تاریخ 29 / 4/ 88 حداقل ده سال آن را تحمل کرده باشند به پانزده سال تقلیل می یابد.
4- باقیمانده محکومیت حبس زنانی که قبل از تاریخ حکم قانونی سرپرستی فرزند یا فرزندانشان را داشته و همچنان سرپرست قانونی آنان هستند.
5- باقیمانده محکومیت حبس و جزای نقدی محکومین زیر 18 سال (در تاریخ وقوع جرم کمتر از 18 سال داشته باشند) و ذکور بالای 65 و اناث بالای 50 سال

ب) محکومان به جزای نقدی که به لحاظ عجز از پرداخت آن در حبس به سر می برند:1- باقیمانده محکومیت به جزای نقدی تا یکصد میلیون ریال (100000000 ریال). 2- محکومیت جزای نقدی از یکصد میلیون و یک ریال تا پانصد میلیون ریال به یک پنجم تقلیل می یابد.
1- باقیمانده محکومیت حبس تا سه سال



به نظرم این خصوصیات به خیلی از بازداشتی های موجود می خوره، به نظرتون داستان اصلی از چه قراره؟ دارند زندانها را خالی می کنند برای این روزهای مبادای فعلی! ایراهیم نبوی چند روز پیش نگران بود که اگر به دادخواستی که براش اومده وقعی بذاره و پیگیری هم کنه.. جا نیست توی هی زندانی که بخواهند ببرندش! حالا باید بهش گفت بعله! پیامت شنیده شد! برای تو و شاید ما، به اندازه کافی جا باز شد!

امیدوارم بازداشتی های اخیر هم به این قانون بخورند و آزاد شوند...

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

اندکی صبر..... سحر نزدیک است!



سریال جومونگ همین الان تموم شد! 3 بار تبلیغات در بینش پخش شد که جزء ثابتش، تبلیغ همراه اول بود "جایزه به مشترکانی که قبض تلفن همراهشون را به موقع پرداخت می کنند"! جالبه که هنوز تبلیغو نکرده، مراسم پخش جوایزشو در کلیپ تبلیغاتی اشون گذاشته بودند و خانمی که یک ماشین جایزه گرفته بوده به قید قرعه کشی... شما هم می توانید!!

معلومه که نافرمانی مدنی همچین کم بُرد هم نیست!

-راستی این بار جومونگ را ساعت 19.50 پخش کردند تا به اذون بخوره و بر خلاف 20.30 که اذون نمی تونه قطعش کنه و همین طوری کامران نجف زآده حروم زاده داشت حرف می زد، توی شبکه 3 که جومونگ داشت، اذون پخش می شد.... به نظر من اینکار را کردند که آخر هیجان انگیز جومونگ (که مادر و زنش از قصر فرار کرده بودند و همه سربازها دنبالش بودند )بخوره یه ساعت 21.00 که مردم غرق سریال از انجام این ابتکار غافل بمونند...


گویا قسمت های خوشمزه داستان هنوز توی راهِ ِ ِ :

روابط عمومي برق تهران در اطلاعيه اي اعلام كرد: افزايش دماي هوا و در نتيجه افزايش استفاده از وسايل خنک کننده، احتمال قطعي هاي موضعي برق را در فصل تابستان در پي خواهد داشت، مشارکت مردم تهران در استفاده بهينه از وسايل برقي و رعايت الگوي صحيح مصرف برق به ويژه در ساعات اوج مصرف برق (ازساعت 12 تا 16) و (ازساعت 20 تا 23) قطع برق ناخواسته را کاهش خواهد داد.

دراين اطلاعيه از شهروندان استان تهران تقاضا شده است اين شرکت را در تأمين برق مطمئن و پايدار براي همه مشترکان ياري كنند.

پانوشت: چشم! حتماً ! شمانمی گفتی هم ما رعایت می کردیم عزیز جان!






خرافات مذهبی

پس از سقوط مرگبار هواپيماي توپولوف 154 متعلق به شركت هواپيمايي كاسپين كه منجر به كشته شدن 168 مسافر و خدمه آن شد، جمعي از كارشناسان و تيم بررسي اين سانحه به بررسي اشياء و وسايل باقيمانده از اين سقوط پرداختند كه در نهايت تعجب (!!!!) يك قرآن جيبي سالم كشف شد.

اين قرآن جيبي متعلق به يكي از مسافران اين هواپيما به نام هادي نياقي است و در صفحه نخست آن نوشته شده: نياقي، عراق، كاظمين، 18 تيرماه 1384 و نهم جمادي الاول 1424.

با آنكه شدت اين سقوط به گونه‌اي بود كه هيچ قطعه‌اي از اين هواپيما و يا از وسايل مسافران بر اثر انفجار باقي نمانده، جز بدنه چرمي كه مقدار كمي از آن سوخته شده مابقي قرآن كريم به طور كامل سالم بوده و هيچ آسيبي به آن نرسيده است.

قرار است اين قرآن جيبي به خانواده اين مرحوم تحويل داده شود.


به نظرتون میشه چی گفت! قرانه که حتی از حاملش هم نتونسته بود مواظبت کنه.....



۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

و اما در شهر چه خبر!




تهران گرم و عرق ریزون وحشتناک، مثل همیشه آب زیرکاه و موذیه! نمی دونمی توی سر اینی که بغل دستته و از خامنه ای بد یگه چی میگذره واقعاً .. از وقتی توی ستاد موسوی بچه ها رو ردیف می کردیم می فرستادیم توی مترو و اتوبوس های بی آر تی و این ور و اون ور که هی سر صحبت را با مردم باز کنند و بکشنند به انتخابات و میر حسین را تبلیغ کنند...دیگه به هیچکی اعتماد ندارم! یعنی کمتر از هیچی ِ قبلی اعتماد داریم! اعتماد منفی (یعنی شک هم دارم!). همه اش می گم اینی که داره بحث و باز می کنه ببین از کجا آب می خوره!!! امروز توی مترو بعد اینکه یک نفر از توی روزنامه اعتمادملی دیروزی بغل دستی اش (آخه می دونید ایران چطوریه که..اگر توی اتوبوس و تاکسی و مترو و کلاً هر جایی که کسی به جز شما نشسته و یااطرافتوت هست، در کیف یا روزنامه و کتابتون راباز کنید، نفر بغل دستی تا کمر خم می شه داخل کیفتون یا صفحه ای که می خونید تا هم حوصله اش سر نره و هم سر دربیاره چیکاره اید.....! )، راجع به حادثه سقوط هواپیما خوند و اظهر نظر کرد.... بحث راه افتاد، مردم حرفهای جالبی می زدند ...و همه در نهایت روی این فرضیه به اجماع رسیدند که بعــله! می دونید که کنسرت ابی بوده توی ارمنستان! این جماعت می خواستند برند توی کنسرت ابی.... ابی هم که میدونید بر علیه اینها خونده و لابد می خونه و لابد کسانی هستندکه می خواهند اینها (مسافرها) را آموخته کنند و اینها (حکومت چی ها) هم که درکل بی توجه هستند و حالا هم شاید از قصد اینکارو کردند...و بیراه هم نیست این که میگن بمب توی هواپیما بوده...شاید هم این هواپیما را می خواستنه اند بدزدند..همین ها خودشون توی هوا زده انداش..دیدی چه جای خوبی افتاد.....توی زمین صاف، نه توش شهر و آبادی که زحمت خودشون بیشتر بشه... و ...... ....
(لابد می گید این که اجماع نیست! هزار تا نظر توش بود! بعله می دانم! اجماع ما این طوری است ....ایرانی مگه نیستید ؟ اگه نیستید فارسی را چقدر خوب بلدید!! که می تونید این ها را خونید و غر بزنید!).

یه خانمی هم بغل دست من نشسته بودکه گفت ببخشید عزیزم این آدرسو بلدید؟ نگاه کردم دیدم نوشته خیابان برادران مظفر جنوبی، دارالشفای بسیجیان و دیدیم که معرفی نامه بسیج هم داشت..... خواستم یه دونه بزنم توی سرش که عزیزم باباته...چندشم شد ازت! بله! بسیج قربونش برای خودش هم بیمارستان و مرکز درمانی و اینها داره..اینها که رسما و اسما نظامی هستند خب برند از درمانگاه ها و بیمارستان های نظامی استفاده کنند..البته بسیجیان مردمی عین مردم از همه چی سهم دارند ....البته که باید بهشون برسند و ویژه باهاشون برخورد کنند وگرنه که پیه این همه خواری را به خودشون مفتی که نمی کشند...

رفتم دانشگاه (که اخلاق سگی امشبو از اونجا دارم!)، هیچ کدوم ا زکارهایی که قرار بود انجام بدم انجام نشد، هزار مرحلههم عقب رفتم (و تازه این از نتایج سحر است!).....همه رییس روسایی که امید داشتیم با رفتن این مرتیکه احمدی نژاد، شرشون از سر ما کم بشه، با تبختر به ما فخر می فروختند...پدر سگها کار یاد گرفته اند که یک درخواست کوچیک هم داشته باشی ..هزار تا دستور بررسی شود، سوابق سالهای قبل دربیاید... به مادرشون هم شک دارند... چند ساله سرکارند باز می خواهند یه غلطی کنند می گردند ببینند قبلی ها چطوری عمل کرده بودند برعکس اون عمل کنند...چون قبلی ها خیلی توی سیستم خزیده بودن!!...هر کی کارش گرفته بوده در دور قبل، این بار باید پوزه اش به خاک مالیده بشه.... والبته بالعکس! کاری هم به سوابق آموزشی و پژوهشی و به اصلاح خدمات تو ندارند.....

قیافه حال به هم زن ماموتی هم همچنان روی همه در و دیوار برات شکلک در می آره و به قول یکی از مراجعین بهت فحش خواهر و مادر می ده و تو هم نمی تونی کاری کنی یا چیزی بگی! و البته! سخته! دایی من با خشم می گه که "من فقط وفقط برای اینکه چشمم دیگه به احمدی نخوره، می خواهم هر کار ی کنم که از این کشور بتونم خارج بشم....اختیار خودم را دارم که تلویزیون را دیگه روشن نکنم..روزنامه ها را نخونم..اما این قاب عکس های ادارات و پوسترهای هنوزحاضر خیابانی داره من رو روانی می کنه......فکر می کنم یکی داره به من تجاوز می کنه....منم هنوز بر سر صحنه حاضرو ناظرم!" (!)

و البته از قلم نیندازم خوشحالی بسیج محترم دانشجویی را از انتخاب مجدد جناب آقای دکتر احمدی نژاد، عکس را ملاحظه می فرمایید و در فشانی های ادیبانه نون خوران دوران انتظار اقای مهدی ......

"این شنبه چه با صفاست مهدی بازآی
شوی به جهان به پاست مهری بازآی

با قاطعیت واکثریت گفتیم
محمود عزیز ماست مهدی بازآی"

من در مرز خفقانم، آی مردم! آی!!! کسی اینجا هست؟!


پانوشت:
1- دم دراویش و همه اهل حق و فقرا گرم

2- و مادر عروس: آيت‌الله سبحاني با اشاره به بعضي اخبار پخش شده در صدر اسلام که باعث ياس و نااميدي مسلمانان شده بود، بيان داشت: اهل فکر بايد استنباط کنند که اخبار آنگونه که مصلحت است، منتشر شود.
وي در پايان تاکيد کرد: دروغ گفتن حرام است ولي راست گفتن واجب نيست.
همینه که نظام الملک می گه این دینی که هرکاری بکنی توجیهی برای می تونی از نص صریحش دربیاری می تونه بدترین خطر باری انسان و جامعه اخلاقی باشه (نقل به مضمون).

3- سرپرست کمیته امداد امام خمینى (ره) علت کمک این کمیته به مردم برخى از کشورها را نوعى سرمایه‌گذارى براى نظام جمهورى اسلامى مى‌داد ند و معتقد است این کمک‌ها برخى تهدیدات نسبت به جمهورى اسلامى را خنثى مى‌کند.

انوارى افزود: کمیته امداد شکم گرسنگان این کشورها را سیر نمى کند بلکه با برپایى کلاس‌هاى آموزشى سعى در توانمندسازى دختران و پسران این کشورها و ایجاد اشتغال براى آنها دارد
. "هدف کمیته امداد جلوگیرى از ایجاد مفاسد اجتماعى در این کشورها و ترویج فرهنگ ازدواج است، به همین جهت بخشى از جهیزیه دختران آنها را تامین مى‌کنیم." (تف به ذاتتون!)
حالا یکی به این حروم خورها بگه آخه فلان شده، مردم به نیت هموطنانشون پول صاحب مرده اشون را توی این صندوقهای خراب شده می ریزند.


وای خدا! خاتمی قیامت کرد:
"به صراحت می گویم راه برون رفت از بحران فعلی، اتکا به آرای مردم و برگزاری رفراندوم قانونی است."


من این جا در درون خویش آرام می گریم
و نمی دانی
تو ای دوست

چه غمگین است
کسی در درون خویش گرید....


من اینجا دیدگانم دشت خاموش تنهاهاست

من اینجا دنیا را از پس پرده زلال اشک خویشتن می بینم

همان افسانه تکراری پوچ است
همان افسانه تکراری پیش است

اگر در چشم من خورشید
دیگر زیبا نیست
که این گوی افق پییمای دیرین
این زمان سرد است وتاریک است.....

...
سرد است و تاریک است....

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه




راستی یادم رفت یه چیز خیلی باحال را تعریف کنم. عموم که توی نیروی هوایی کار می کنه، گفت از پرسنل نیروی هوایی خواسته شده بود که با لباس شخصی به نماز جمعه بیایند وباید بیایند در ضمن ماموریت و روز کاری برایشون حساب می شه، اما پرسنل نیروی هوایی با هم هماهنگ کرده بودند که حالا که مجبورند بیایند، بالباس فرم بیایند که معلوم شه اینها با دستور آمده اند، به همین خاطر اصلا محل نشستن نیروی هوایی را به جز یک صحنه توی تلویزیون نشون نداد.... واقعاً داره این جنبش همه گیر می شه...... البته باید گفت که هنوز خیلی سازمانها حتی دانشگاه ها، بسیج هیات علمی و بسیج جامعه پزشکی که متشکل ازمثلاً اساتید دانشگاه هاست با پلاکارد خامنه ای و احمدی نژاد از محل بسیج جامعه پزشکی به نماز جمعه رفتندکه باید گفت: شیری که خوردید! حلالتون باشه واقعاً !




آسمان شهر ما "هنــوز" پرستاره است



هنوز نشئه نماز! جمعه دیروزم ... نشئگی ای که از دیروز با دیدن خطبه ها، شب هنگام از تلویزیون ( و دیده شدن سبز ها حتی در داخل محوطه دانشگاه تهران، و معنی دار بودن نداشتن تصویر ازبالا-هلیکوپتری مثه وقتی اقا نماز داره- و خیابان های اطراف)، با اخبارهای دیروز تاامروز، با برنامه 20.30 امشب که مثلاً حاشیه های نماز جمعه را نشون داد و به خیال خودش اومد شلوغی و دست زدن و سوت زدن ملت را نشون می ده ، "کارای بد رو"، اما به جاش یک حالی به مردم داد که جمعیت و شور و هیجان رو ببینند...ببینند چقدر نفر، سبز پوش و سبز مچ! جلوی درب اصلی دانشگاه بودند...چقدر نفر دور میدون انقلاب بودند.... هجوم شجاعانه جمعیت به سمت نیروهای ویژه را نشون داد.... خب، دیگه چطوری می تونست به مردم دل بده از این بهتر! که نگاه کنید شما ها چقدر هستید و چه پر دل و چه شجاع و چقدر مرد مرد..... میرحسین مادر مرده راکه اصلاً نشون نداد.... اما جوونها را که دور ماشین کروبی، شعار می داند و کروبی کروبی حمایتت می کنیم و بقیه شعارها را می دادند.... حتی 20.30 دیوونگی کرد و نشون داد که مردم زن و مرد داد می زدندکه می کشم می کشم آنکه برادرم کشت.....

از دیروز هی خاطرات رو مزه مزه می کنم و ریز ریز می خندم و خوش خوشانم می شود...یادم می افتد که رییس ستاد نامز جمعه که اسمش نقوی یا تقوی بود..داشت حرف می زد و هر موقع که می گفت مقام معظمِ ِ ِ...مردم شروع می کدند: هووووووووو هوووووووو....و سکته می داند به جماعت بسیجی حاضر در صحنه! جالبه که به این جوجه بسیجی ها که انگار نماز واجب نشده بود! هی با موتور می اومند و دور می زدند و خیلی هاشون هم که کراب کنار خیابونها وایستاده بودد..البته ا از طرف شمال دانشگاه اومدیم...و هجوم و شلوغی جمعیت اجازه نداد به سمت خیابون انقلاب هم بریم...هر چند فلسطین خودش غوغایی بود....

یادم می افته که هی منتظر بودم ببینم هاشمی با زمی آد از مقام معظم ِ ِ یادی بکنه و اشاره ای ..گوشه ای....چیزی ..... و هی غرق لذت می شدم که تا اون آخر آخر هم، اسم این بابا را نیاورد که مطمئنا داشته با دقت و توجه همه حرفها را گوش می کرده..... و حال می کنم وقتی یادم می آد که مردم چقدر هوشمندانه و کار درستِ کاردرست! سریع السیر هنوز وزیر شعار شعارشو تموم نکرده..اینا پاتکشو ساخته و تحویل داده بودند.... مثه شعار
خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست
که سریع عوض شد به
خونی که در رگ ماست هدیه به ملت ماست.....

و م یگم حیف شد که ما تا خطبه ها تموم شد راه افتادیم اومدیم خونه...واینایستادیم برای بعد نماز.... اما هنوز هزار روز در برابر ماست.... هزار روز.....


- و طبق معمول دستگیری هم داشته...
- بالاترین هم که همیشه بی موقع، ناپدید می شه!

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

نماز جمعه سبزِ سبز: نماز جمعه واقعاً دشمن شکن این هفته

امروز جمعه 26 تیرماه 88



وای چه نماز جمعه ای بود!!! جای همه شما خالی! خیلی چسبید دو رهم بودن بعد یک دوره به قول آقایان فترت!

اگر بودید و اونهمه دختر و پسر جوون سبزپوش، مچ بندسبز به دست، شجاع و پرشور رو می دیدید، اگربه همراه جمعیت فریاد می زدید: "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر چین و مرگ بر روسیه"، "هاشمی، هاشمی حمایتت می کنیم... "الله اکبر" نه از نوع نماز جمعه ای اش بلکه ازنوع سبزِ سبز... مثل ما به هیجان می آمدید... اگر می دید هیچ کلکی نگرفته و ملت چه جور ریخته اند و سنگر نماز جمعه را هم فتح کرده اند، کیف می کردید...جای همه شما خالی... جای همه شما سبز..سبزِ سبز بود.



و اما آنچه گذشت:

- تعداد جوانان شادِ سبز پوش خیلی زیاد بود...خود من شرمنده شدم که چرامحافظه کاری کرده ام و فقط به سه تا نوار سبز نازک روی دست چپم اکتفا کرده ام بسکه سبز پوش بود...

- ماکه توی خیابان فلسطین متوقف شدیم بسکه جمعیت زیاد بود و نمی تونستیم جلوتر بریم. عمده هم طرفداری موسوی و کروبی.

- سخنران پیش از خطبه ها هم که از عصبانیتداشت می مرد کلی موعظه و هشدار داد که نماز جمعه را دیگه سیاسی نکنید..اینجا جای شعار دادن نیست..... دلم می خواست وقتی خطبه ها شروع شد و دید که مردم چقدر برای حرفش تره خرد کردند، و شعارها دلشو تکون می داد، انجا بودم و قیافه اشو می دیدیم.

- وقتی هاشمی از سرکوب شدن مسلمونای چینی شروع کرد مردم اولین شعارهاشونو اونجا دادند که مرگ بر چین و مرگ بر روسیه.....

- هاشمی کلی به مدیریت غلط انتخابات و بعد اون اشاره کرد و گفت: ما می تونستیم بهترین استفاده ها را از حضور میلیونی مردم ببریم..اما اینها چکار کدند... مجموعه این کارها باعث شد که ما بیشتر و بیشتر به سایر کشورها باج بدیم (اینو محشر اومد...عالی بود..همچین اعترافی..هاشمی؟ دمت گرم...مثل اینکه این تکونها را این یکی گکه خیلی لازم داشته)

- اینقدر شجاع شده این هاشمی که جرات کرد از خانواده های مجروحین و کشته شده های حوادث بعد انتخابات حرف بزنه و بگه ما باید از خانواده های اوونهادلجویی کنیم و تنهاشون نذاریم.

- اینقدر وسط حرفهای هاشمی شعار می دادند و ازش حمایت می کردند که با لبخند و از روی شعف گفت خوهش می کنم اینقدر شعار ندهید بگذارید من حرفهامو بزنم.....

- خیلی ها دست زدن و سوت زدن را هم وارد فرهنگ! نماز جمعه کردند ...خیلی باحال بود قیافه بسیجی هایی که کنار خیبانها به عنوان حفاظت و انتظامی وایستاده بودند وقتی ملت سوت و دست می زدند.....

- هاشمی کلی راجع به خمینی حرف زد که اون چقدر به مردم توجه داشته ..اصلا چندین و چند بندرا وارد قانون اساسی کرد به خاطر مردم...اون مردم برایش از همه چی مهم تر بود..همه چیز را مردم باید تعیین کنه..به خواست ملت به اعتراض های ملت بهشکواییه های ملت باید توجه کرد.....

- خطبه های هاشمی که تموم شد والسلام و علیکم وو اش را که گفت ما بلند شدیم..خیلی ها هم بلند شدند و یا علی! راه افتادیم که برگردیم بدون اقامه نماز! خیلی ها هم البتهنشستهبودند اماما تا پیاده بریم به ماشینمون برسیم..خیلی گروه ها را دیدم که اجزای سبزشون زیادتر شده و توی خیابانها به سمت هفت تیر راه افتاده اند.....

- در کل روز بسیار خوبی بود....همه خوشحال و راضی بودند از اینکه حتی چنین روزنه ای برای ابراز وجود و اعلام حضورش پیدا شده..

- من یکی که متاسفانه نتونستم هیچ عکس و فیلمی بگیرم چون موبایل نبرده بودیم به خاطر اینکه مثل دفعه قبل اگر وارد دانشگاه تهران می خواستیم بشیم، ازمون می گرفتند و مثل دفعه قبل امکان داشت به سرنوشت کارت حافظه داداشم منجر بشه که از روی موبایلش برداشته بودند....ولی اینقدر جمعیت اومده بود که ما حتی به میدون فلسطین هم نرسیدیم! امیدوارم دیگران برداشته باشند..هرچند خودمن کسی را در حال عکس و فیلم برداری ندیدم.

- راستی اول خطبه ها توی خیابون انقلاب گاز اشک اور زده بودند اینو کسانی می گفتند که از سمت خیابون انقلاب به سمت میدون فلسطین می آمدند...توی خیابان فلسطین که ما بودیم هم بوی گاز اشک آور می امد و توی هوا بود
چون چشمامونو می سوزوند..


- مادرم که خونه مونده بود می گفت که در اخبار ساعت 14 وقتی داشته هاشمی را نشون می داده و قسمتی از سخناننش که در اهمیت نماز جمعه و این حرف ها بوده... و دوربینروی مردم می چرخیده..فقط کروبی و روحانی و الویری و اینها رانشون داده و خبری از موسوی و اطرافیانشان در دوربین صداو سیما نبوده! و البته سران راستی راهم نشون ندادده که مابفهمیم کیا بالاخره تن به امامت هاشمی داده اند

و باز هم جای شما خالی...خلی سبز بود...ســـــبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز!

و پانوشت- اقا از حق نگذریم..این ملت واقعاً خیلی شجاعند..واقعا خیلی باحالند...و با مرام./




ترفند جدید حکومت برای نرفتن مردم به نماز جمعه هاشمی










واقعاً این جماعت چقدر حقه باز و وقیح هستند. امروز چند تا تماس تلفنی از بچه های دفتر سابق موسوی داشتم که آمدن هاشمی گویا کنسل شد، نیایید. ما خودمان هم مطمئن نیستیم... وقتی دو سه تا دیگه از بچه ها زنگ زدند، کلی دو به شک شدم. اینترنت های اADSLهم که از دیشب قطع بود، با خودم گفتم بذار با شماره خودکار مخابرات امتحان کنم شاید بتونم به اینترنت وصل شم که شد!!!1


وقتی وارد سایت ستاد نماز جمعه تهران شدم دیدم نوشته نماز جمعه این هفته به امامت امامی کاشانی اقامه میشه (سمت چپ صفحه را نگاه کنید، و در ضمن به تقویم بالای همین قسمت که 26 تیر را نشون می ده توجه کنید). وقتی گزینه نماز جمعه این هفته را کلیک کردم دیدم نوشته نماز جمعه این هفته که سومین هفته ماه رمضونه را خامنه ای ایراد می کنه!! همه مطالب سال 88 را برداشته اند و سایت محتوای 87 اش را داره!!!


جالب این بود که روی سایت ستاد نماز جمعه، تمامی اطلاعات قبلی را حذف کرد ه اند. توی سایت صلاه صدا و سیما هم نوشته نماز جمعه این هفته را امامی کاشانی اقامه می کنه اما تاریخش 20-3-88 است ... حالا اگه کسی توجهش به این تاریخ ها جلب نشه فکر می کنه مثل اون دفعه قبل از انتخابات که قرار بود هاشمی بیاد – از قضا ما دماغ سوخته ها هم رفتیم- کس دیگه ای به جاش اومده و کنسله برنامه امروز..... کاش همه اطلاع رسانی کنند.


این کلک های نخ نما را می زنند که مردم فکر کنند هاشمی نیست و نیایند....غافل از اینکه ما دوره بچگی امون که همچین گول هایی را بخوریم....خیلی وقته گذشته...این اتفاقات همه ما را خیلی زود بزرگ و عاقل کرده...


من که به هیچ وجهی نمی تونم بالاترین را باز کنم. امیدوارم بشه تا قبل نماز جمعه توی بالاترین اطلاع رسانی کرد.من که دارم می رم..خداحافظ.....


1/
(خیلی جالبه که تامین کننده های عمده اینترنت را قطع می کنند نه شرکتهایی که تلفن مستقیم دارند برای اتصال به اینترنت از طریق مخابرات که پولش هم روی قبض تلفن می آد)

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

ز تقدیر بریدیم ز تردید گذشتیم




و امشب با گیسو شاکری، هنرمند خوش صدا


http://www.youtube.com/watch?v=QnnBL3B90I0

همه تندر سرکش

خروشنده نهنگیم

هلا! هلهله را بین

که با ظلم به جنگیم

ببین شوکت ما را

به پا خواسته کوهــیــــــــــم

براین سایه ظلمت

ستیزنده پلنگیم

گر از بام برانیم

ز دیوار براییم

چو پتکیم ستم کوه

چو تیریم و خندگیم

ز تقدیر بریدم

ز تردید گذشتیم

هلا ورمی رومی

هلا زنگی زنگیم

بر این نظم ستم بار

بباریم چو رگبار

چون هنگام براید

خشابیم وتفنگیم





۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه




آنکه دایم هوس سوختن ما میکرد

کاش می آمد و از دور تماشا میکرد


۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

دلخوشی ها کم نیست...




هر روز، روزی می تواند باشد برای محک خوردن، برای صیقل یافتن، برای اینکه سره از ناسره جدا بشه..... وقتی دوستان همسایه را می بینم که به قول خودشون حال می کنند که ملت ریختند الله الکبر می کشند اما باسن مبارک را از روی مبل رو به تلویزیون نمی تونند بردارند و به بقیه بپیوندند و...فقط به ای ول گفتن در سلام و علیک های کوتاه توی خیابان و بازار خرید اکتفا می کنند رو مقایسه می کنم به با مرام های با همتی مثه مخملباف.... با خودم برای هزارم می گم هنوز دنیا جای خیلی خوبییه برای زندگی کردن...دلخوشی ها کم نیست...

دیروز داشتم توی مسیر برگشت داشتم حرفهای مخملباف و باز گوش می کردم.... محسن مخملباف به نظر من واقعاً کولاک کرد با صحبت هاش در پارلمان اروپا


- غیر از اینه که پول نفت ایران داره خرج تروریسم در گوشه گوشه دنیا می شه...

(شجاعتش منو کشته!)

- یک حکومت یک اسلحه اتمی گرفته رو به دنیا، یه شلاق رو به مردم خودش


- من به شما قول می دهم اگه دموکراسی ایرانی امروز سرکوب بشه، دو سه سال دیگه بمب اتمی اش را رو به شما می گیره...


- در معاملات با روسیه، دریای شمالمون را دادیم حتی تا کار اتمی امون حمایت بشه.....

http://www.youtube.com/watch?v=d1Af6yTJ-Kc



یا کسانی که دل داشتند که این عکس ها را بگیرند، بفرستند و کسی که مرتب کنه ... مستندی باشه برای پیگیری ملت... کاش می شد همه این عکس ها رو پرینت رنگی کرد پخش کرد تا این وطن فروش ها و آدم فروش ها، جرات نکنند در ملا عام حاضر بشند...


نگاه کنید به "چهره همه قاتلان" در:

http://lordomid.blogspot.com/2009/07/blog-post_10.html







۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

"از رنجی که می بریم"




هر چی بیشتر و بیشتر از اطرافیان خودم دور می شوم و بین مردم می روم و می روم... شگفتی ام بیشتر و بیشتر می شود، در آرامش و قدرتشان می مانم..... راست می گفت دکتر عشایری عزیز در کلاسهایش در بیمارستان شهدا که "اگر به نقاشی های باقی مانده در دوره های مختلف تاریخی در ایران نگاه کنیم، اگر به خط درگذر زمان نگاه کنیم، می بینیم که ایرانی هیچ وقت مثلا درخت را، آدمی را صاف و سیخ نقاشی نکرده، ننوشته، همیشه قامت آدمهای موضوع نقاشی، خمیده بوده که اگر ایرانی انعطاف نداشت در هجوم هزار قوم خونریز و جنگ خواه، شکسته و نابود شده بود و نه از تاک نشانی بود و نه از تاک نشان." یادم می آید با چه توجهی از منظر عصب-روانشناختی، "شخصیت" (که جامعه هم مانند شخص دارای شخصیت و روانشناسی است) ایرانی را مورد تحلیل و مذاقه قرار می داد و انحنا و چرخش و گردش قلم خطاط و نقاش را انعکاسی از روح پخته، منعطف، تکثر گرا و عاقبت اندیش و تمدن گرای ایرانی می دانست.

روزهای اول و دوم بعد از اعلام نتایج انتخابات از اینکه مردم مثل من به خود نمی پیچند و داد نمی زنند و عصبانی و برافروخته نیستند، آتش می گرفتم، از شوخی هایشان بالا می آوردم و از بی تفاوتی و دغدغه سایر مشغولیاتشان را داشتن، دیوانه می شدم. اما این روزها وقتی بقال و راننده آزانس و نفر پشتی توی صف نونوایی ازم می پرسه، از "سایت ها" چه خبر؟ شما جوون ها بیشتر می دانید ...چه خبر... چیکار می خواهید بکنید و برنامه چیه.... همین که باور عمومی، این همه به رسانه های جمعی دولتی فرو ریخته، وقتی اعتبار فضای مجازی و قدرت آن به باور نشسته، وقتی تلخی خشم را در غبار فرونشسته هیجانات روزهای خیابا بودن و ماندن بر زبان و جانها زنده و قدرتمند می بینم، آرامش همه وجودم را فرا می گیرد...حتی اگر "سنگ ها رابسته و سگ ها را رها ساخته باشند".

هرچند هنوز جای کار زیادی مانده تا جنبش از خطر بر سر راه رفتن به جای انتقال کامل به بدنه و پایه هاف بر حذر باشد.... ما دور خودمون در بالاترین و فیس بوک وتویتر، نشسته ایم و رگ گردن بالا می زنیم، حمایت می کنیم، امیدوار می شویم....مردم مردم می کنیم اما.....

روزهای اولی که در هیجان و تب ارسال بلوثوثی عکس و فیلم در خیابان و برزن با جماعت به بحث می نشستم از فاصله نوری بین آنچه بین ما به قول مادرم دست به کیبوردها! و "مردم" می دیدم، به هم می ریختم چرا که هزار بار می شنیدم که بابا به شما چه؟ اونها با هم دعوا می کنند سر پست و مقام خودشون، شما چرا توپ جلو گلوله می شید؟ ای بابا دیگه دارید شورشو در می آورید....یا اصلا بی خیال همه چی..نمی خواستند خودشان را درگیر هیچ حرف و حدیثی کنند..... تا امروز که حقیقت در جان مردم ته نشین شده و هرزگی و دونی دین و دنیا فروشان سیاست پیشه روز به روز عریان تر و عریان تر به چشم می بینند و می بینیم....غبار ها و تردیدها باز م فرو می ریزند..... همان کسی که پلاکارد به چه بزرگی زده بود توی دانشکده دندانپزشکی تهران که "از سیب زمین های امحا شده چه خبر" که اشاره به خبر راست یادروغ خبرگزاری های حامی دولت داشت که بله، سیب زمینی همیشه زیاد می آمده، دولتن اصلاح طلب، اونها را به جای خش بین نیازمندها، نابود می کرده...حالا ما بدکردیم که بین مردم پخشش کردیم، و کسانی که با اعتقاد و با کینه به هاشمی ها، دست نوشته و خبرنامه احمدی نژادی خش می کردند، امروز غم گرفته و سر به زیرند...نه فقط به خاطر این همه خون که ریخته شد و این همه صدمه که مردم دیدند ..... نه به خاطر اینکه هر چه دیگران، رندی و دروغگویی احمدی نژآد را نشانه رفتند و خواستند کوس رسوایی او را بزنند، این مرد رندِ دغل باز، همین حرف را در مورد طرف مقابل زد که نه همه اونها دروغگویند و من را بی گناه به خاطر حمله به هاشمی ها دارندتخطئه می کنند و .... اما امروز در مواجهه با همه این حوادث عینی، همه حامیان انگشت به دهان احمدی نژاد هم می توانند به خوبی قضاوت کنند که چگونه مردم، خواهر ها و برادرانشان را مزدور و دستور به گیر و به جان هم افتاده و قاتل و جانی معرفی می کنند و هیچ کدام مسولیت روشهای مقابله ای اشان را نمی تواند به عهده بگیرد و همین اعتماد و ایمانشان را به کلاشی که خود را به رنگ و شکل مردم در آورده بود، در هر فرو ریخت....

مردم شاید به دیدن و شنیدن زندگی های مثل پیرزن دیوار به دیوار ما احتیاج داشتند تا منسجم شوند، باید گویا رنجی، دردی، داغی دیده می شد تا همدردی و همراهی امان بهتر تحریک شود..... روزی که پسر نان آور همسایه پیر ما که همه امیدش به همین پسر بودکه بعد از جدا شدن از همسرش پیش او زندگی می کرد و در آژانس محله مشغول بود، در همان محل آزانس تاکسی تلفنی، حالش به هم خورد و به بیمارستان نرسیده مرد و کاشف به عمل آمد که روز قبلش در میدان هفت تیر وقتی مسافرش را پیاده کرده، کمی هم به تماشا ایستاده که با ضربه باتوم به پاهایش، سریع فرار را بر قرار ترجیح می دهد و به خانه بر می گردد ... و روز بعد وقتی جسد بی جانش را به بیمارستان می رسانند، مشخص می شود که علت مرگ، آمبولی (لخته جدا شده) ناشی از ضربه باتوم به استخوان ران بوده....ما چقدر مرگ مستقیم که به کنار، غیرمستقیم این چنینی در گوشه و کنار این شهر و اون استان داریم که درهیچ خبری نمی آید اما هزار نفر می بینند و به قضاوت می نشینند که آیا این سرنوشت ماست؟ آیا این بود اون حقی که می خواستید به ما بدهیدش؟


هر چه یش آید و آخر قصه هر چه بشود، ما پیروز شده ایم، پیروز هستیم ... دنیا را دیگرگونه ساخته ایم، ما هستیم، می مانیم. /

صبح پنج شنبه، 18 تیر

آنها که هنوز "نعمت محرومیت" دارید....







من تمام امیدم و همه ایمانم به شما جوانهای آزاداندیش و آگاه است .... به هر حال آنهایی که به جایی رسیده اند، علم دارند، حیثیت اجتماعی دارند، پول دارند و پست دارند، مسولیتشان بیشتر از "حفظ آنچه دارند" نیست، اما شما ها که هنوز "نعمت محرومیت" دارید، شاید بتوانید برای نجات تمام آنچه از دست میرود، وآنچه فراموش می شود، کاری بکنید.



دکتر علی شریعتی




آنچآنچه دارند"



۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

18 تیر



و اما دیده های امروز من:

- در مبادی ورودی شهر تهران، ایستگاه های بازرسی گذاشته بودند، ما داشتیم از فشم به سمت تهران می آمدیم، از جاده تلو و اتوبان شهید بابایی که متوجه ترافیک شدید در اتوبان شهید بابایی قبل از دانشگاه امام حسین شدیم. وقتی بعد از کلی معطلی جلوتر رسیدیم، دیدیم ایست بازرسی گذاشته اند و ماشین ها را یک به یک اجازه ورود می دهند، و کنجکاوانه داخل ماشین را نگاه می کردند.. رفتارشون هم مثه سگ بود... من داشتم به سمت راست اتوبان که چند تا ماشین نظامی ایستاده بودند به همراه چند تا ماشین شخصی نگاه می کردم و وقتی هم داشتیم از ایست بازرسی رد می شدیم سرم اون طرفی بود که بسیجی ایست بازرسی که بغل ماشین وایستاده بود داد زد: چیه کجا را نگاه می کنی.. رد شو ببینم!

- ما مسیر هفت تیر و بلوار کشاورز را برای رسیدن به انقلاب انتخاب کردیم، کلی ماشین نظامی حمل نیرو دیدیم که من عکس بالایی را از اونها گرفتم.... 6 تا اتوبوس سفید هم پر از نیرو داشت از وصال به سمت انقلاب پایین می رفت.. همین که عکس را گرفتم (صندلی عقب تاکسی بودم) اون کسی که توی عکس می بینید زل زده به من، از جاش در عقب ماشین بلند شد و رو به من نعره زد چرا عکس می گیری... هوی با توم... من سریع رومو اون طرفی کردم ..راننده هه گفت بابا پیاده شو برای مرد حسابی لااقل بریم جلوتر پیاده شم.

- وقتی ساعت حدود 4 رسیدیم به میدان انقلاب، جمع های مثلاً 40-50 نفره زیادی را سر کارگر، جلوی پاساژهای کتاب، سر میدون تا دانشگاه تهران جمع شده بودند... تعداد نیروهای انتظامی حدود دو برابر مردم بود! یواش یواش مردم زیاد شدند...کلی دختر و پسر جوون از چهار راه کالج پیاده می اومدند انقلاب...

- خیلیها به خصوص دخترها شروع می کردند به شعار دادن: یا حسین میر حسین ...الله اکبر.... مرگ بر دیکتاتور....مردم شعار را همراهی می کردند ولی خیلی ها غر می زدند که قراره راهپیمایی سکوت باشه.... تو رو خدا شلوغش نکنید...

- سر همه خیابانهای رو به جمهوری و پاستور، نیروهای گارد ویژه، ایستاده بودند و در حقیقت ورودی ها را قرق کرده بودند. بقیه خیابان انقلاب و کارگر، نیروهای انتظامی، لباس شخصی، بسیجی ها ریخته بودند...

- وقتی یه دختره شروع کرد الله اکبر را..نیروها ریختند سمت گروهی که اطراف صدا بودند... همه کسانی که توی ایستگاه BRT وایستاده بودند شروع کردند خیلی مشتی هو کشیدن..... تعدادشون هم خیلی زیاد بود و نشون می داد که فقط مسافر نیستند ...صداشون انقدر زیاد و قوی بود که همه نیروهایی که اون ور خیابون ایستاده بودند ریختند توی ایستگاه BRT.

- خیلی نیروها، لباس سفید و کاور سبز داشتند که گویا از بسیج ادارات بودند. پسر عمویم که با ما بود می گفت توی اداره انها-وزارت نیرو- همه کارمندهای عضو بسیج را ماموریت برایشان زده اند، به همه لباس سفید داده بودند و جلوی اداره وقت سوار شدن توی اتوبوس ها، بهشون کاور سبز می دادند.

- من وقتی برگشتم حسابی آدم جمع شده بود توی خیابون انقلاب....مامورها هی با باتوم می کوبیدند به کرکراه های نیم کشیده مغازه ها و کتابفروشی ها که ببندید... به سمت میدان امام حسین سوار ماشین شدم...تمام مسیر پر از ادم هایی بود که به سمت میدان می امدند...میدان فروسی که خیلی غلغله بود ..تعداد مامورها در سر خیابان کریم خان در میدان فروسی فوق العاده زیاد بود...... ماشین های ون مخصوص زندانی کردن چند تا پشت هم در ضلع شمالی میدون ایستاده بودند.... یه ماشین بوق ممتد زد.و.همه ماشین ها دستشون رو گذاشتند روی بوق... مامورها ریختند وسط میدون...توی اون ترافیک وحشتناک.... سر چند تا راننده داد زدند و باتومشون را نشون دادند...از طرق دیگه میدان و خیابان جنوبی صدای کر کننده بوق می امد....

- - خود لباس شخصی ها داشتند از روی ساختمون و همینطور روی موتور با دوربین فیلم برداری می کردند...



۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

خلاصه ای از گهرفشانی های احمدی نژاد در برنامه سیما، امشب، سه شنبه، 16 تیر 88







امشب به خاطر مبارزه! تمامی وسایل برقی موجود را روشن کردیم که تلویزیون صد البته از اولین آنها بود! البته نتیجه این کا رحدود 2-3 ثانیه قطع تصویر احمدی نژاد در ساعت حدود 22.10 دقیقه بود! جناب احمدی نژاد این بار هم صورتکی شسته بودند...از اون لبخنهای کج دار و مریض ...و نیشی هم که هی به تمسخر و نیشخند باز کنه، این بار خبری نبود....چرا که حسابی ر و بال هاش گوئــیـــا ....ریخته است! اضطراب هم که داشت ...هی به کاغذ ها و یادداشتهاش نگاه می کرد...

و اما برای اینکه محروم از دنیا نرید.... خلاصه ای از گهر فشانی هاشو...اینجا می ذارم:


- (بهترین جاش: ) کسانی که در خود ظرفیت و توانایی مدیریت ارشد جامعه را دارند، خودشونو در محلی که اعلام خواهم کرد بیایند معرفی کنم...من خودم بررسی می کنم......... خودم به صورت مستقل انتخاب خواهم کرد.......(جل الخالق! عقل کسی قد می ده این چی می گه!؟) (لابد یک کسایی مثه اون یارو اسکیزوفرنی که بهدستو ای احمدی نژاد افتاده بودو آفتاب باهاش مصاحبه کرده بود....می آن برای ثبت نام!)


- بعضی ها می گن 15-14 میلیون از مردم ، منتقد هستند ...کی می گه بقیه نیستند، من می گم همه 24 میلیون منتقد هستند..من خودم در صف منتقدین هستم...


- همه مردم در برابر قانون مساوی اند!
- هیچ کس حق ندارد سلایق خودرا به مردم تحمیل کند به خصوص جوانان ما!
- احترام، کرامت....تنظیم کننده روابط آحاد ملت است !(معلومه هم نشینی با خامنه ای حسابی اثر کده..اینچند روز دایم توی ر اون بوده که این همه آحاد یاد گرفته)
-
الان در كشور ما آزادى هست و بايد در چارچوب قانون در همه بخش ها آزادى را توسعه دهيم چرا كه جامعه بدون آزادى خواهد مرد(یاالعجب!)
- تغييرات در دولت آينده قابل توجه خواهد بود.


- از همه دعوت می کنم برای کار، برای اصلاح!


زودی هم رفت "سر بخش دوم در مورد شرایط خارج"! : امروز همه در دنیا متوجه شدند اقتدار ملت ایران را برای حضور در میادین بین المللی.....برای مدیریت جهانی....


* بعضی ها فکر می کنند باید اول ایران را بسازیم بعد دنیا را.....اما من اعلام می کنم که ساختن ایران و جهان لازم و ملزوم همدیگر هستند..... بدون حضور در مدیریت جهانی، نمی توانیم ایران را بسازیم. !

- تا وقتی عده قلیل خودشان قاضی هستند، خودشان قانون را مشخص می کنند.....همیشه ما ذلیلیم...همیشه باید دست دوم بمانیم...

- اونهاهر جا را بخواهند می گویند دموکراسی هست، هر جا را بخواهند میگویند نیست.

- در اقتصاد هم که دیدید که همه چیز در اختیار خودشان بود.

- دشمنان مستکبر...سعی کردندکه در انتخابات دخالت کنند....بعضی از مردم ما متاسفانه آسیب دیدند، بعضی هم متاسفانه با آنها همکار یکردند...


- در خارج خیلیها حرفهایی زدند، در داخل هم خیلی حرفها زدند (!)ف اما اونها یک بار دیگه اشتباه کردند، ملت بزرگ ایران را نمی شناختند، اونها باز فریب خوردند (! قربانم بروی ...تو!)





مردک یه جوری حرف می زنه اینگار توی یه کشور دیگه ای است نه ایروون...

هنوزم اخلاق گه مچ گرفتن و به رو اوردن و تخریبشو داره..هی می گه...بعضی ها این جور...بعضی ها اون جور...مردک تو کار خودتو بکن..اون زیپه صاحب مره را هم لااقل یه مدت بکش! بالا غیرتاً!

طبق معمول هم با اسلحه طرف بهش شلیک می کنه....یادمه توی اون بیست دقیقه دو پینگی اش ...چطور دونه دونه انتقاداتی که از شده بود و فکر نمی کردیم خودش بیاد رو کنه و باز بگشون...اورد و مطرح کرد و به حساب خودش، روشن و حلش کرد.....




خدا رحمت کنه این فرودسی را.......




فردوسی بزرگ کهِ درود و داد و دَهِش یزدان بر او باد





در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان


همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجارفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم جوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار

نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت


از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت


از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند



به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم


بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن


اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است


بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم