۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه
آسمان شهر ما "هنــوز" پرستاره است
هنوز نشئه نماز! جمعه دیروزم ... نشئگی ای که از دیروز با دیدن خطبه ها، شب هنگام از تلویزیون ( و دیده شدن سبز ها حتی در داخل محوطه دانشگاه تهران، و معنی دار بودن نداشتن تصویر ازبالا-هلیکوپتری مثه وقتی اقا نماز داره- و خیابان های اطراف)، با اخبارهای دیروز تاامروز، با برنامه 20.30 امشب که مثلاً حاشیه های نماز جمعه را نشون داد و به خیال خودش اومد شلوغی و دست زدن و سوت زدن ملت را نشون می ده ، "کارای بد رو"، اما به جاش یک حالی به مردم داد که جمعیت و شور و هیجان رو ببینند...ببینند چقدر نفر، سبز پوش و سبز مچ! جلوی درب اصلی دانشگاه بودند...چقدر نفر دور میدون انقلاب بودند.... هجوم شجاعانه جمعیت به سمت نیروهای ویژه را نشون داد.... خب، دیگه چطوری می تونست به مردم دل بده از این بهتر! که نگاه کنید شما ها چقدر هستید و چه پر دل و چه شجاع و چقدر مرد مرد..... میرحسین مادر مرده راکه اصلاً نشون نداد.... اما جوونها را که دور ماشین کروبی، شعار می داند و کروبی کروبی حمایتت می کنیم و بقیه شعارها را می دادند.... حتی 20.30 دیوونگی کرد و نشون داد که مردم زن و مرد داد می زدندکه می کشم می کشم آنکه برادرم کشت.....
از دیروز هی خاطرات رو مزه مزه می کنم و ریز ریز می خندم و خوش خوشانم می شود...یادم می افتد که رییس ستاد نامز جمعه که اسمش نقوی یا تقوی بود..داشت حرف می زد و هر موقع که می گفت مقام معظمِ ِ ِ...مردم شروع می کدند: هووووووووو هوووووووو....و سکته می داند به جماعت بسیجی حاضر در صحنه! جالبه که به این جوجه بسیجی ها که انگار نماز واجب نشده بود! هی با موتور می اومند و دور می زدند و خیلی هاشون هم که کراب کنار خیابونها وایستاده بودد..البته ا از طرف شمال دانشگاه اومدیم...و هجوم و شلوغی جمعیت اجازه نداد به سمت خیابون انقلاب هم بریم...هر چند فلسطین خودش غوغایی بود....
یادم می افته که هی منتظر بودم ببینم هاشمی با زمی آد از مقام معظم ِ ِ یادی بکنه و اشاره ای ..گوشه ای....چیزی ..... و هی غرق لذت می شدم که تا اون آخر آخر هم، اسم این بابا را نیاورد که مطمئنا داشته با دقت و توجه همه حرفها را گوش می کرده..... و حال می کنم وقتی یادم می آد که مردم چقدر هوشمندانه و کار درستِ کاردرست! سریع السیر هنوز وزیر شعار شعارشو تموم نکرده..اینا پاتکشو ساخته و تحویل داده بودند.... مثه شعار
خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست
که سریع عوض شد به
خونی که در رگ ماست هدیه به ملت ماست.....
و م یگم حیف شد که ما تا خطبه ها تموم شد راه افتادیم اومدیم خونه...واینایستادیم برای بعد نماز.... اما هنوز هزار روز در برابر ماست.... هزار روز.....
- و طبق معمول دستگیری هم داشته...
- بالاترین هم که همیشه بی موقع، ناپدید می شه!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر