۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه
احمدی نژاد و توهین شدید از سر نفهمی و بی شعوری
"نصف جمعیت کشور(خانمها)مشکل دراندام تناسلی دارند"!
پروفسور همه چیز تمام آقای دکتر مهندس استاد دانشگاه، احمدی نژاد وقتی داشت می گفت چرا "مرضیه وحید دستجردی" را انتخاب کرده(دقیقه 57 فایل صوتی به آدرس زیر مطلب)، مقدمه اش را اینجوری چید که :
"فضای عمومی و فضای عفت خانم ها اجازه نمی دهد مسائلشان را مطرح کنند." (حالا بگذریم که همین معنی اش یعنی اینکه اگر خانمی مسائلش را مطرح کرد از حریم عفت! -تف یه این عفت- خارج شده، یا خانم ها اینقدر خرند که می ترسند اگر مشکلشون را بگن به بی حیایی متهم شوند و یا احتمالاً منظور این فول پروفسور این بوده که مشکلات خانم ها همه مشکلات پایین تنه ای است که روشون نمی شه بگن که با توجه به جمله -و شاید خود ایشون-این طور می شه از افاضه ایشون برداشت کرد.)
بعد ادامه داد که:
"باید فضایی فراهم شود که هر خانم هر 2-3 ماه یکبار برود چکاب. اینها مادر ما هستند. خواهر ما هستند!!!" (نکته هایی که می شود از این کلام گهربار استفاده کرد این است که اگر وزیر مرد باشد، نمی توان برنامه ای ریخت که خانم ها هر دو سه ماه برند چکاپ! باید وزیر زن باشه تا زنان روشون بشه برن چکاپ. حالا منظور از چکاب، چکاب وضعیت سلامت عمومی است و قند و خون و فشار و یا چکاپ های خاص منظور احمدی نژادی در آخر فرمایشان ایشون مشخص می شه.)
و برهان غیر قابل بحث و شکی اوردند که "نصف جمعیت کشور ما زن هستند -هی هم زن زن می کرد، انگا رواژه هایی مثل خانم ها، بانوان و غیره را سخته توی دهنشون بچرخونه- هستند، ما نباید مشکلات و مسائل زنای کشورمون را مورد توجه قرار بدیم؟! (حالا اگر شما خدای نکرده ذهنتان جای بد برود و فکر کنید که منظور از مسائل و مشکلات، مسائل متعدد اجتماعی، حقوقی، قانونی، اقتصادی و تبیعض و نابرابری در مورد زنان است، متاسفانه طبق معمول ذهن منحرفتان شما را به بیراهه برده است، منظور ایشون چیز دیگه ای است که در جمله آخر مشخص می شود. )
و لُب کلام اینکه:
" ما کسی را انتخاب کردیم که مسوول متخصص مشکلات خاص زنان است"
ای قربونت! لُب کلام احمدی نژاد این است که مشکل زنان جامعه ما که نصف کشور را تشکیل می دهند، مسائل تناسلی است چون خانم دکتر وحید تخصصشان ، زنان و زایمان است و تخصص زنان فقط مسائل دستگاه جنسی خانم ها را پوشش می دهد ولاغیر!!!
خب، دستش درد نکند که تصمیم گرفته که دستگاه تناسلی خانم ها را هر دو سه ماه سرویس کند تا مبادا در انجام وظایف محوله خانوادگی و ملی اشان مشکلی پیش بیاید...
پانوشت: بابا احمدی نژاد ! اگه زن تو مشکل داره، روش هم نمی شه، خانم وحید را به عنوان پزشک خانواده ات استخدام کن، پول اش هم با ملت تا با بررسی مشکلات تخصصی خاص زنان، در زندگی توی عزیز دردانه مشکلی پیش نیاید.
پانوشت دوم: ای تف به ذاتت مرد! این قدر خری.....
و سوم : لینک
وقتی می گن اول حرف را توی دهنت مزه مزه بکن، بعد ور بزن، همین چیزها را می گفتندها! حرف دهنش را نمی فهمه، می خواهد دنیا را مدیریت کنه....
۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه
فایل صوتی مصاحبه تلویزیونی رئیس جمهور منتصب جمهوری اسلامی ایران
و اما ارزشهای همکاران احمدی نژاد از دیدگاه و زبون خودش:
- (از محاسن فتاح ): ایشون چند بار رفته زیر سرم، یک بار همین جا! (اشاره به استودیو). ما هم زنگ زدیم اورژانس، گفتیم بیا که آقای فتاح ما داره از دست می ره!
- (در کرامات خانم جوادی محیط زیست) : ایشون گزارش های 200-300 صفحه ای را خودش(با تاکید و مکث) می خوند تا بهتر بتونه تصمیم بگیره.
- (از فضایل وزیر سابق کشاورزی): ایشون را من می دونم که 4-5 ساعت بیشتر هیچ وقت نخوابیده!
- (از جمالات لنکرانی): ایشون مثل هلو می مونه. آدم می خواهد بخورد این جوان را!
پنج شنبه، 29/5/88، شبکه یک خبر بعد از اخبار سراسری
می دانم که کسی چندان مشتاق شنیدن سخنان احمدی نژاد درباره وزرای دولت جدیدش نیست و خیلی به صداش هم حساسیت دارند، اما من شعارم این است که همیشه دانستن بهتر از ندانستن است! و باید حرفهای اون را شنید وازبرنامه هایش و فکرهاش آگاه شد و دونست داره چه خوابی برای این مملکت و ملت که ما هم مثلاً جز اون هستیم می بینه....
۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه
معما: حدس بزنید که کدام جفت پاها از آن احمدی نژاد است؟!
شش قطعه عکس مشاهده می فرمائید که در طول مصاحبه تلویزیونی رئیس جمهور اعلام شده (منتصب سابق!) کشور با آقای حیدری مجری و مصاحبه گر صدا و سیما گرفته شده است.
یک جفت پا در سمت راست تصویر مشاهده می فرمائید که دارای کفش های واکس خورده، به روز و مرتب و پاهایی که کفشان روی سطح زمین قرار گرفته است و در طول برنامه نیز مثل بچه آدم روی همان کف زمین باقی می مانند.
یک جفت پای دیگر گاهی هر دو گره کرده رو به جلو شلنگ تخته کنان پرتاب می شوند، گاهی روی نوک پا به عقب برده شده اند و گاهی روی پنجه پا قرار گرفته اند در حالیکه لنگها در حال از هم باز شدن هستند، گاهی به هم گره خورده باز در عقب صندلی پناه گرفته اند، گاهی یک لنگه پا، صاف است و کفش روی زمین است و لنگه دیگر، رو به جر خوردن به طرف مقابل خم شده و کفش رو به دوربین است یا یک پا از روی نوکش روی پای دیگر گذاشته شده ... و انواع حالت های متنوع و چیتوز و میمون دیگر که هر ثانیه این بچه تخس به شکلی و رنگی در می اورد...
و حالا حدس بزنید که کدام جفت پاها متعلق به رئیس جمهور یک مملکت و کدام یک مجری ساده است!؟ سخته؟ ها؟
پانوشت: خدا! وکیلی این آقای حیدری در قیاس با دکتر مهندس استاد دانشگاه جناب آقای محمود احمدی نژاد، هزیار بار بیشتر تیپ و قیافه وادب و لباس پوشیدن و وجنات یک رئیس جمهور را داره تا این بچه لات تخس بی ریخت و بدترکیب.... جون شوماااااا
پانوشت 2: آقا جون نمی دانم مشکل چیه! من هی 6 تا عکس می ذارم و می شمارمشون! ولی وقتی به صفحه هوبلاگ می رم فقط 5 تا می بینم، آیا بلاگر محدودیت تعداد عکس د رهر پست داره؟؟؟
فایل صوتی مصاحبه تلویزیونی رئیس جمهور منتصب جمهوری اسلامی ایران
پنج شنبه، 29/5/88، شبکه یک خبر بعد از اخبار سراسری
می دانم که کسی چندان مشتاق شنیدن سخنان احمدی نژاد درباره وزرای دولت جدیدش نیست و خیلی به صداش هم حساسیت دارند، اما من شعارم این است که همیشه دانستن بهتر از ندانستن است! و باید حرفهای اون را شنید وازبرنامه هایش و فکرهاش آگاه شد و دونست داره چه خوابی برای این مملکت و ملت که ما هم مثلاً جز اون هستیم می بینه....
دارم تکه های تابلو و چندشش را جدا می کنم که بنویسمشون...
۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه
هر دم از این باغ بری می رسد، تازه تر از تازه ای می رسد
باید حتماً زانوی صدمه خورده ام را فوری عمل کنم بر حسب نظر متخصص جراحی مفاصل! و نشسته ام دارم با خودم حساب می کنم اگر همه کسانی را که در این حوادث بعد از انتخابات صدمه جسمی و اموال واینها خورند را حساب کنیم، چه مبلغ عظیمی کشور ضرر کرده است، اگر این احمقهایی که سرکارند این چیزها را متوجه شوند...اصلاً به مغزشان –اگر داشته باشند- برسد که چه سرمایه های هنگفتی رادارند به همین سادگی و بی خردی از دست می دهند.
یعنی اگر کسانی را که ضرر مستقیم مالی خوردند یعنی ماشین و شیشه و مغازه هایشان در صدمه مستقیم نیروهای حافظ کشور و مردم کشور! خرد و خمیر شد، را کنار بگذاریم و نیز کسانی که کشته شدند و دست و پایشان شکست و اعضایشان را یا از دست دادند و یا در معرض از دست دادن هستند، را کنار بگذاریم، می دانید چقدر از مردم مثل من صدمات به نظر جزیی خوردند که مستلزم کلی دوا، درمان، هزینه و استرس و بیکار شدن و عوراض جراحی و عمل واینها هستند....یا به خاطر این عوارض به نظر کوچک جانشان را از دست دادند، مثل راننده اژانس، پسر همسایه ما که فردای روزی که در هفت تیر- تازه جزء معترضین هم نبود بعد پیاده کردن مسافرش از روی کنجکای وایستاده بود به تماشا- باتوم خورد افتاد و مرد به خاطر آمبولی ناشی از ضربه به استخوان فمور (ران). به همین سادگی. به همین سختی. حالا این را باز بگذارید کنار همه خرج و مخارجی که خانواده این افراد و اطرافیان و خود دولت (مجموعه مراکز قانونی وانتظامی فقط در مورد اسیب دیدگان/ بیمارستانها و مراکز درمانی) متحمل شده اند و تازه اینها را بگذارید کنار همه انرژی های از دست ررفته برای کار و فعالیت....خیلی از همکاران را می بینم که می گویند از یک ماه قبل انتخابات تا حالا هیچ کدام از مسولیتهای موظفشان را تقریبا انجام نداده اند چرا که اضطراب و استرس و خستگی همراه آن نمی گذارد کسی با فراغ بال به کاری برسد...که این یک موضوع شامل طرفداران ا.ن هم می شود!
و القصه من باید جراحی شوم. مملکت هم که ارزانی و گل و بلبل، فقط 3.500.000 تومان ناقابل هزینه جراحی است و 550.000 تومان ناقابل هزینه بیمارستان! منهای وسایل توانبخشی و آتل و اینها را که باید بخری و همه مخارج جنبی..... آقا ما از اینکه بخشی از این کشور گل و بلبل هستیم اگر از خوشحالی دق نکنیم، چه کنیم؟!
۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه
باقیمانده خرید سبز من!
افتخار قدرت نمایی که در عکس من می بینید ثبت به نام عزیزان بسیج ادارات هستند که قیافه اشان هم به عزیزان انصار و لباس شخصی های نمی خوره(مثل اونها قوی هیکل و ریش و پشم شدید نیستند)، که لباس نیروی انتظامی نمی پوشند. بلکه لباس خودشون را دارند ویک کاور رنگی روی لباسهاشون دارند و در گروه های خیلی بزرگ در بازار و خیابونها و میادین اطراف حضور داشتند. این مزور ها، قیافه هاشون به دو طرف می خوره! چون فقط ته ریش دارند و خیلی هاشون همین ته ریش را هم خیلی خیلی کم پشتشو دارند! و به خاطر ارتقاء رتبه و چه می دونم کاسی لیسی بیشتر در همه دانشگاه ها و ادارات رفتند عضو فعال بسیج اارات و دانشگاه ها شده اند. به نظر من این دو روها، جای افشاگری بیشتری دارند از کسانی که نیروی انتظامی و لباس شخصی هستند ..اونها را پول و حقوق اختصاصی می دهند تا پاچه مردم را بگیرند، این پست فطرتها، با پای خودشون و انتخابی و داوطلبانه لششون را می برند در پایگاه های ادارات ثبت بسیج می کنند..... مثل این گدا گشنه های ی سواد و بیکار و بیعاری محلات نیستند که همه اشون از زور بیکاری و برای قدرت نمایی و رو کم کنی بچه محل ها و از روی لات بازی یا حتی درآمد رفته باشند عضو بسیج شده باشند...... نیچه راست می گوی که انسان، گرگ انسان است./
امیدوارم فردا دوشنبه، تجمع جلوی روزنامه اعتماد ملی بر خلاف خرید سبز بازارمون با اطلاع رسانی قوی تر، با حضور قدرتمندتری از ما صورت بگیره تا جرات دست اندازی ماموران لباس شخصی و بسییجی ها به هیچ کسی را ازشون بگیره.
-البته اون همه ای که فقط با اطلاع رسانی بالاترین در بازارها حضور پیدا کردند خیلی افتخار بزرگی بود اما من که از ناصرخسرو اومدم به توپخونه و بعدش رفتم بازار، ب جرات می تونم بگم حداقل ده برابر بود تعداد نیروهای مشخص امنیتی و انتظامی (حالا مخفی ها و نامشخص ها بماند!)
۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه
من تو را آسان نیاوردم به دست......
از آدمهای ضعیف متنفرم. از آنها که دایم در حال ناله کردن هستنداز دست رزگار غدار بی رحم ...و اینکه همیشه مظلوم می افتند و چه و چه و چه....
اعتراضم ناله نیست، اعتراف است! اعترافی مثل همه اعترافات این روزها.... .این سالها.....
تنها کاری که می خواهم بکنم اینه که از روی این بخش از نوشته کورت توخولسکی، هزار بار بنویسم، تا هیچ موقع یادم نره، اگر هم یادم رفت و یا نه خواستم یه جور دیگه رفتار کنم، یادم باشه به غلط کردن نیفتم:
هیچ وقت دوستتو محک نزن! دوست دخترت را هم همین طور! هیچ کس و
گاهی کسی یه عمر مراقب یه خورجین چرمیه که توش فقط پر از سنگای رنگارنگه. ولی اون تمام مدت خیال میکنه اون تو پر از جواهره. چنین کسی آدم ثروتمندیه، حتی اگر تو خورجینش فقط سنگای شیشه ای باشه. این ادم فقط حق نداره در خورجین راباز کنه.
خدایا این دوستی ها را از مانگیر! آدم تقریباً باورش می شه که تنها نیست.
کورت توخولسکی
۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه
روزهای ما....
هیچ چیزی ما را نجات نخواهد داد.........
سریال های متنوع و رنگارنگ این روزها را می بینم ... و با خودم می گویم حتی اگر موفق شویم سیستم دیگری جایگزین کنیم، حتی اگر رای هامونو پس بگیریم، حتی .... و حتی... هیچ کدام ما را نجات نخواهند داد با ا ین تربیت و آدابی که ما فراگرفته ایم.....
این چند روز کسلی و بی حوصلگی و کمی کدرم را تمام وقت، جلوی تلویزیون نشسته ام! کم توان و بی هیچ احساسی....
و می بینم که غم آلودگی هم اضافه شد.
می بینیم که معلم یک مدرسه ای، دانش آموزان دبستانی اش را برای تعقیب و گزارش دهی از زن مورد علاقه اش به این طرف و اون طرف می فرستند، فیلم با پایان خیلی خوشی تمام میشود. مدیر مدرسه هم درگیر داستان معلم عاشق پیشه می شود و در نهایت دختر مورد علاقه که همسر قبلی یک فرد معتاد داشته و در خطر بوده، نجات پیدا می کند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود.... و هیچ کس نه مدیر محترم مدرسه و نه والدین و اینها، به سوء استفاده از بچه هایشان حساسیت نشان نمی دهند و خوشحال هم می شوند و .... نظیر این صحنه ها را در خیلی برنامه ها و فیلم های ایرانی می بینیم که یک مدیر مجموعه و یا معلم ها، در راه هدف شخصی مثلاً خوبشان، از پرسنل یا بچه های زیرمجموعه اشان، تنها به خاطر قدرتی که روی آنها دارند، استفاده می کنند... و هیچ کدام از نقدهایی که در مورد این فیلم ها می خوانیم، اشاره ای به این معضل نمی کند ...انگار در فرهنگ ما جزء مسلمات است....
برنامه های رنگارنگ آشپزی را با آشپزهای مرد و زن مختلف می بینم که همه بدون استثنا دارند به خانم های محترمی که می خواهند همسرشان را خوشحال کنند و نشون بدهند که از زحمت هایی که برای اونها می کشند، متشکر و ممنون هستند، انواع غذاها و پیش و پس غذاها را آموزش می دهند و فرهنگ غالب مردی و زنی را در جامعه پررنگ تر و پررنگ تر می کنند و همین طوری است که می بینیم در یک سریال همسایه به مرده می گه خب، زنت قهر کرده بود ورفته بود، و رستوران ها بسته بود،خب کاری نداره برای خودت یه چیزی درست می کردی که وابسته زنت نباشی، و مرده جواب میده مگه من زنم! (که آشپزی کنم!)
یا هزار نوع برنامه مشاوره روانشناسی و یا برنامه های مشاوره زوج ها و خانواده ها که آخوندها مشاورش هستند را می بینیم که فقط و فقط و به طرز روانی کننده ای فقط خطابشان به زن خانواده است که باید بدانید مردی که بیرون خانواده زحمت می کشد، نیاز به دست نوازش و محبت شما دارد. اگر عصبانی می شود و چیزها را می شکند، عصبانی نشوید بالاخره مرد است و طبیعتش با زنها که صبور و ملایم و نقش حامی دارند فرق می کند..خداوند.... خداوند.... . دین .....و می دانید طبیعت... برنامه های مشاوره ازدواج همه اش دارد به زنها آموزش می دهد که چطور مرد مورد نظر خود را در جلسات خواستگاری و .... جلب وقار و خانه داری و ...خود کنند...... اینکه در مقابل مردهاشون اگر صبر کنند، خداوند چقدر پاداش برایشان منظور می کنه.....
من نمیم دانم خداوند محترم مورد نظر آقایان، در مورد جوامع غربی چه می فرمایند، آیا مردانش که غذا می پزند و کارهای خانه می کنند و خواستگاری می شوند و حتی مورد مردآزاری در خانواده قرار می گیرند و امثالهم، دیگر از مردی ساقط هستند؟!
این خرده فرهنگی که مرد را بالاتر و مهمتر می دانند و زن را موظف به خدمت و اطاعت او می داند که رضایت خدا وسلامت جامعه هم در آن است، من را می کشد.... و با خودم می گویم هیچ چیزی گویاما را نجات نخواهد داد........ مثل دخرتان سریال ها که ازدواج می کنندتا از قیمومیت پدر و سایه سنگین او رها شوند به گیر همسر و قوانین ظالمانه خانواده محور اسلامی می افتند و در حقیقت از ماهیتابه به درون آتش!
۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سهشنبه
اعتراضات بعد از تنفیذ
ما تصمیم داشتیم با ماشین توی شهر گشت بزنیم.... جالبه که خیلی ها هم همین کار را کرده بودند حتی بعضی هم مثل روزهای قبل انتخابات، علایم سبز به ماشین بسته بودند. چقدر خانواده با هم آمده بودند بهخصوص پسران نوجوان و جوان زیادی بههمراه خانم های مسنی که به نظر مادرشان می آمد، توی میدانها بودند.... بچه های خردسال هم زیاد دیدیم که با پدر و مادر آمده بودند، این ملت واقعاً جان بر کف شده است که با همه عزیزانش در خط های مقدم حاضر می شوند. میدان ونک را که رو به ولیعصر می رفتیم... نیروهای انتظامی که قدم به قدم وایستاده بودند با باتوم، فراید می زدند زود باش، رد شو، وای نایست، با توام .....و .........، .....اگر سرت را به اطراف می چرخاندی که کم مونده بود از ماشینت بکشندت بیرون.... بی خود نبود می توسیدند مراسم تنفیذ را در طول روز نشان بدهند و خبری پخش کنندکهع دارند چه می کنند، انگار مردم فقط لازمه درهاشونو باز کنند تا همه خیابانها را پر کنند و این جماعت بانوم و اسپری به دست را کلافه و خسته و ذلیل بذارند....این تیکه فیلم را من از زیر پل هوایی توی کردستان گرفتم، مردمی که داشتند به خونه هاشون بر می گشتند گویا، در راه برگشت هم کوبنده فریاد می زدند مرگ بر دیکتاتور، پل هوایی می لرزید زیر پای مردم بسکه محکم پا می کوبیدند، من شروع کردم به بوق ممتد زدن، اول چند تا ماشین در دور دست و بعد همه شروع کردند به بوق ممتد و بوق عروسی و تک بوق و داد کشیدن........ این ملت کسی را می خواهدکه واقعاً لیاقت اینهمه فداکاری و از خود گذشتگی را داشته باشه، کسی که مثل این ملت، با وجود باشه،...... هرچند ما تا حالا برده ایم، بُرده.......
۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه
فایل صوتی دوم. مشروح صحبت های ابطحی و عطریان فر
نمی دانم چرا نمی شد اینجا ، آپلودش کنم، گذاشتمش توی رپیدشیر. این هم لینکش:
http://rapidshare.com/files/262575338/V0001.WAV.html
خلاصه دادگاه به انتخاب 20.30:
http://rapidshare.com/files/262579741/Negaheraha.blogspot.com.WAV
الان دیدم توی بالاترین لینک شده که فایل صوتی کار نمی کنه(خواننده هم دارم! گویا!)، من که خودم داونلود می کنم کار می کنه!! اما برای شمایی که اینطور نیست، لطفاً اینجا را کلیک کنید. این را با دستگاه ضبط صدا، گرفتم. شاید بهتر باشه.
بی دادگاه برای برخی بزرگان اصلاح طلبی
10 مرداد 88
دادگاه به ریاست صلواتی
ابطحی:
- من از شجاعتی که برای بیان نظراتم پیدا کرده ام، خوشحالم!!!
- زندان، به من فرصت جمع بندی داد!
عطریان فر: این خداوند (در این جمله به معنای: بازجو، آقای خامنه ای و دوستان) است که قلبها را تغییر می دهد و به انسان این حس را می دهد که فردا نباشد
حاشیه ها:
- خبرنگار 20.30 بنیاد سوروس را دو بار بنیاد سروش خطاب کرد! که بعید به نظر می آید ندانسته و ناآگاهانه باشد.
- درمصاحبه های مطبوعاتی بعد از دادگاه، همه لباس مرتب و معمولی پوشیده بودند بر خلاف دادگاه. ولی ابطحی بیچاره را نگذاشته بودندکهلباس سیدی وآخوندی اش را بپوشه که مردم ببینندکه اینها به مقدساتی هم که خودشون ساخته اند، رحم نمی کنند.
- ابطحی تقریبا، خیلی چیزها را از رو خوند...به نظرم حرفهاش خیلی کد داشت... و خیلی راحت می شه فهمیدکه کدوماشو حتی داره به طنز می گه ولی رقت آمیز...
- ابطحی توی مصاحبه مطبوعاتی به نظر می رسید که نمی تونه خوب بشینه...