رپرهای ایرانی در استکهلم (شاهین نجفی، عرفان، خشایار، سوگند، غوغا و ...)
خوانندگان جوان رپ ایرانی در جشنواره موسیقی هیپ هاپ ایران در استکهلم، غوغا کردند (با کمال اغراق :) البته!). این برنامه در سه شهر استگهلم، گوتنبرگ و مالمو برگزار شد. جمعیت زیادی هم از ملیت های مختلف در این برنامه شرکت کردند. این برنامه در واکنشی به تحولات ایران نام "آوای تغییر" گرفته بود که انعکاس زیادی هم در سوئد داشت.
-- شاهین نجفی هم به قولش هنوز وفاداره که تا وقتی ایران آزاد نشه موهاشو کوتاه نمی کنه! هنوز که قابل تحمل بود تا ببینیم بعد چه می شود!
گزارش تلویزیون سراسری سوئد شامل بخشهایی از آهنگ ها، مصاحبه با غوغا، خواننده جوان رپ که 5 سال استدر ایران آهنگ های زیرزمینی اجرا می کنه و مستقیم از ایران به سوئد برای اجرای برنامه آمده ... را می توان از اینجا دید و شنید. اولش مجری سوئدی حرف می زنه ولی بعدش غوغا و اجرایش به زبان شیرین فارسی است.
این هم متن یکی از شعرهای شاهین نجفی مناسب برای غربت نشین ها و غریب های داخل ایران
هم قفس
( شاهین نجفی و رپنات)
حس عجیبی دارم حس غریبی که هر وقت پا میذارم تو خیابون بین آدما صبرم
تموم میشه وقتی که میچشم طعم غصت حس میکنم میفهمم تو رو سخته غربت
دور از ایرانی داری تو سینه رنجی میدونم من که تو وطنم نمیدونم از چی میسوزم
همه کس و همه نگاها رو منفی میبینم هر روز تو دلم یه غمی دردی میریزم
غمی که باعث تنهایی صدام تو جوه عین همون حسی که تو داری با تو تو غربه
سرده یه کمی خشک مثل خاری تو قلبه ولی یه آسمون داریم وقتی دلامون تنگه
من هر چی که از این خاک تو مشتم گرفتم و فشردم اما این خاک به جز غم
چیزی نداد آسمونم پره ابرای سیاه نوری نمیتابه ظلمت شهرای ایران
صبر دیگه نمونده و نداره طاقت قلب دیگه نمیزنه محاله راحت حذف
بشه زجر و یه بار دلا رنگی بگیره تا میاد شادی رو لب بشینه سردی میگیره
حس بودن و ازم نبودن نفس یا درد تنفس و بگم یا که درد قفس ها
اگه تو دور از ایرانی هستم من وطن اما دردمون غربته هستیم هم قفس
مرده این بار دلم بی شک هر جا برم
غم با منه اشک با منه درد با منه
این درد غربت هم قفس
تو تو غربت وطنی و من تو غربت غربم و دوریم از هم ولی با تو یکیه قلبم
جای من نفس بکش اگرچه سخته بپا شعرم و رو خاکا لخته لخته
که این خاک و من و تو به خاک نشوندیم ما کشتیمش و رو سرش روضه خوندیم
تو خسته ای مثل خاکمونی مثل خودم منم زور میزنم که مثلا زنده ام
منو طوری از خودش روند اون اجتماع چرا چون حس میکردم اشتباهشو
چون در و دیوار و آدماش بوی غم میداد خاک مرده مثل قبره جسد میخواد
مثل یه ماهی تو خلاف جریان آب سخته وقتی دریا خودش صیاده
نه برادر و خواهر و مادر و پدر نه دوست و رفیق و همسایه همسر
همه مثل سایه ان و میچرخن و دورتن مثل ارواحی شدن که فقط را میرن
آره سخته غربت تو بحث خاک نیس چشم ما از روز تولد خیس
ما قامت شکسته ی اون حرفیم ما الفیم یا علف نفهمیدیم
هر جا لازم بشه ملت غیوریم خر از پل که گذشت خس و خاشاکیم
مرده این بار دلم بی شک هر جا برم
غم با منه اشک با منه درد با منه
این درد غربت هم قفس
*** فیلم ها و عکس ها را هم شب می گذارم روی این صفحه چون الان سیم ارتباطی دوربین و کامپیوتر را همراه ندارم.