۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه
ایران و ایرانی: نگاه یک درونی از بیرون
تصمیم دارم در سفر چند هفته ای خودم به ایران، چیزهایی را که چشمانم متفاوت، عجیب یا جالب برداشت می کند، بنویسم. دیدی که به علت دوری طولانی مدت از بافت فرهنگی ای که در آن شکل گرفته ام، و به علت زندگی در یک محیط فرهنگی متفاوت، الزاماً معمول و نرمال را نه به مانند یک ایرانی تفسیر خواهد کرد و نه مثل یک اروپایی با ذهنیتی بیگانه. از امروز می توانید روزانه های شترمرغی من را در سزمین محبوبم ایران در "نگاه رها" بخوانید.
http://negaheraha.blogspot.com/
روزانه اول:
* وقتی می خواهم از بانک بیرون بیایم، به اشتباه لنگه ای از در را که قفل است، می کشم، قبل از اینکه دستم بلافاصله به لنگه دیگر در حرکت کند، صدای بلند دو نفر از مراجعین بانک را می شنوم که: "در، اون یکی است"، "اون یکی یه که باز می شه."
اگر هنوز در سوئد بودم، حتی اگر به همراه کس دیگری داشتم از در خارج می شدم، در موقعیت مشابه، هیچ موقع چنین اظهارنظری را دریافت نمی کردم.
حالا سوال من این است که آیا خوب است که هموطنان عزیز ما، اینقدر روحیه حساس و اجتماعی و حمایتی (اگر به این علتها باشد) دارند که بلافاصله برای کمک به دیگری وارد صحنه می شوند و یا بی صبر و کنجکاو و مداخله گر هستند و به هر کاری کار دارند. اگر دخالتی صورت نمی گرفت، احتمالاً من با امتحان کردن لنگه دیگر در، می توانستم به آرامی از بانک خارج شوم.
برداشت و تفسیر شما از این رفتار اجتماعی چیست؟
من به جهت اهمیت خاص فروم های اجتماعی مثل بالاترین، در بازشناسی، در صورت لزوم اصلاح و باز تعریف خودمان و رسیدن به رفتارشناسی از خودمان بسیار امیدوار و معتقدم. موافقید؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دوست داشتن ونگران وضع وحال هم نوع بودن.البته با ته مایه های فضولی.این ازاون خوبی های ماست.لطفا دست به ترکیبش نزنید.اشکالت فراوان دیگر داریم.مهمتر و ضروری تر وفوری تر از اینها.
پاسخحذفدرست می گید ولی اون همه کارهای مهم ت رو ضروریی تر دارند تر را کسانی که همت عالی تر دارم امیدوارم حساسیت بهش نشون بدند.
پاسخحذفکتاب تهوع سارتر رو نخونده ام ولی بیش از همه کتابهایی که خونده ام یادش می افتم. من نمی دونم آیا جنیفر لوپز و بیل گیتس و بورخس هم به همین زشتی و وحشتناکی غذا می خورن که طرفداراشون؟ اگه الان یکی بخواد از روی نحوه غذا خوردن ما ایرانی ها رو در طبقات اجتماعی جا بده فکر کنم نتیجه یه چیزی بشه تو مایه جامعه بی طبقه توحیدی! اون خانم سانتیمانتاله که جلوی رستوران ایتالیایی از پرادو پیاده می شه و این آقای مهندس احتمالا فارغ التحصیل دانشگاه ... که همین الان از پشت منبر سخنرانی علمیشون در کنفرانس بین المللی پایین اومدن، وقتی در برابر بشقاب قرار می گیرن مسخ شده و عین هیولاهای آدمخور با سر می رن توی میز و غذا رو با دندون تیکه پاره می کنن و به نیش می کشن.
پاسخحذفرستوران رفتن و با خیلی ها غذا خوردن برام عذاب شده از بس صحنه های زشت و ناخوشایند و وحشتناک می بینم. آرنج ها تو لوزالمعده بغل دستیه، همنوازی قاشق و چنگال و کارد و بشقاب از قهوه خونه اصغر خطر گرفته تا رستوران چرخان و گردان همه جا به راهه، بشقاب های مملو از غذای دست خورده و حروم شده به خصوص اگه ملت پول بوفه داده باشن صحنه نادری نیست، انواع سس از گوشه دهن ها جاریه، توی قاشق به اندازه بیل لودر بار زدن و کافیه دستتو دراز کنی تا زبون کوچیکه شونو لمس کنی، دهن پر حرف می زنن بخوره تو سرشون، قهقه هم می خندن که زیارت تابلوی آبستره ترشی کلم قرمز با باقالی پلو رو از دیگران دریغ نکرده باشن... اه اه از اون بدتر چیپس و ماست، گفتن دهن گشاد قشنگه ولی خالیش نه پرش! بعد هم هرکی دهن گشاد داشت که نباید موقع خوردن تا ته بازش کنه، یه کوچولو کافیه. آخه بابا شماهایی که غذاخوردن رو بلد نیستین دیگه چه جوری ادعای شیکی و تمدن و تحصیلات و امروزی بودن دارین؟ شماها از حداقل تربیت بی بهره این به خدا؛ حالا فرض کن سر و وضعت آه از نهاد سیندی کرافورد دربیاره یا گوگل در به در دنبالت باشه که ببره مدیرعاملت کنه، چه فایده وقتی مثل خون آشام ها غذا می خوری؟ به خدا همه چیز پول و ظاهر نیست، یه خورده هم به فکر تربیت و شخصیت خودمون باشیم، حتی اگه خانواده درست تربیتمون نکرده بیاین خودمون یه فکری به حال خودمون بکنیم. توقع نداریم مثل ملکه الیزابت دوم غذا بخورین ولی همینقدر که شاهد بیرون کشیده شدن ریشه های گوشت از پشت دندون عقلتون نباشیم خدا رو صدهزار مرتبه شاکریم.
دقیقا! به قول یک بنده خدای استرالیایی اینها یه جوری غذا می خورند که انگار براش جایزه می دهند! که اینقدرهول و هراس دارند که تمام تلاششان را بکنند که برنده شند!!!!!!!!!!
پاسخحذف