۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

روزانه 5



ایران و ایرانی: نگاه یک درونی از بیرون: روزانه 5

قفل ورودی آپارتمانم دچار مشکل شده بود امروز. رفتم از قفل سازی که خدا را شکر! آنقدر زیاد هم با ما فاصله نداره (ولی به هر حال یا باید ماشین ببرم یا سوار ماشین بشم! )قفلی بخرم. آقاهه استثنائا بداخلاق و اخمو و جنگی و هل نبود!

خوشحال و خندان و تکنیکی! اومدم قفل قبلی و باز کردم و قفل جدید و بستم. اومدم کلید را داخل قفل کنم که دیدم متاسفانه داخل قفل نمی رود!! زنگ زدم به فروشنده(خدا را باز شکر! که کارتشون را برداشته بودم!) گفت قفل و کلید و بردار و بیار!

دوباره راه افتادم مغازه یارو. خیلی خونسرد و خندان گفت: هه هه هه! داشتم حرف می زدم با برادرم. شرمنده اشتباهی شد. شما هم یه ورزشی کردی اومدی بیرون از خونه!(من: هه هه هه! بمیری تو اینقدر با مزه ای ! احمدی نژاد جون ).

با سرعت اومدم خونه که ترتیب قفل را بدهم که باید با برادرم میرفتیم خرید ..اون هم که رسیده بود خونه و منتظر من! اومدم دوباره قفل را با اون همه پیچ و میچ بستم...امتحان کردم قفل را و دیدم کار می کنه!!! ولی وقتی درو می بستم در زرتی خودش باز می شد چون زبانه در برعکس بود و مربوط به دری بود که به سمت بیرون باز می شد نه درهای معمول ما که به سمت تو باز می شه.

برای بار سوم، هلک هلک کنان تشریف بردم مغازه قفل سازی. گفتم آقای عزیز این مال دری است که به بیرون باز می شود . لطفا عوض کنید و و....
گفت خوب می گفتید!

این جمله نفرت انگیز را هزار بار شنیده ام در همه جا و همه اداره ها و فروشگاه ها و همه جا! که می خواستی دقت کنی! می خواستی بگی و چه چه... خب یکی نیست بگه منی که اولین قفل عمرم است که می بندم! از کجا بدانم یا توجهم به این مساله جلب باشد. نباید توی فروشنده بپرسی ، تویی که دانش و تجربه این کار را داری ...بپرسی و مطمئن باشی که چیزی را که به من میدهی پاسخ نیاز من را خواهد داد؟

تازه یارو خوشحال بود که عوضش من همیشه کا رمشتری هامو زود راه میاندازم! قربونم بری تو اینقدر زبلی! من سه بار رفتم تا فروشگاه لعنتی اش و برگشتم.و دو بار قفل را بسته و باز کردم تا بار سوم تونستم پرونده اش را ببندم! خرید هم کنسل شد..اعصاب نداشته امان هم خرد شد. بردارم می گوید ول کن بابا سخت نگیر!


و این جا ایران است. صدای من را از تهران می شنوید./

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر