۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

ایران و ایرانی: نگاه یک درونی از بیرون روازنه 4

امروز صبح میخواستم توی محله امان تا پاساژ مرکز خرید بروم. سوار یک سواری عبوری شدم. راننده اینه اش را میزون کرد که عقب را کاملاً ببیند. من همه حواسم را به بیرون داده بودم که الکی سر صحبتو باز نکنه.

وقتی بعد از 4 دقیقه یا کمتر می خواستم پیاده شم. گفت ببینم، شما مجردید؟!!

گفتم نه! و پیاده شدم.

این ماجرایی است که برای تقریباً همه خانم های ایرانی اگر نه هر روز هر هفته یک بار اتفاق می افتد. اما چرا؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر