۱۳۸۸ آذر ۱۰, سهشنبه
من از بی اخلاقی امروز و فردایمان می ترسم.
من: اِ اِ اِ اِ اِ چه جالب! پس تو هم این بلاگ را می خوانی! بامزه می نویسه این هما. ها؟
دوست عزیز بنده: نه. تازه دومین باره که دیدمش. داشتم هیستوری اینترنت ات را مرور می کردم. این سایت را اون جا پیدا کردم.
من: ها؟ آها. می خواستی یکی از سایت های که دیروز باز کرده بودی را باز کنی، خودت را راحت کردی و رفتی از هیستوری، اونجا رفتی .... به همین خاطر چشمت به این سایت ها افتاد. ها؟
دوست نه چندان عزیز بنده: نه. رفتم ببینم توی این مدت کجاها را سر می زده ای و اینها. یه چند جا را پیدا کردم مشغولم باهاشون.
من: ها!!
- پدرم همیشه می گفت خیلی هم خوشحال باش که اطرافت آدمهایی هستندکه خدا و پیغمبر حالیشون می شه! این ملت، براشون مذهب همون اخلاقه و اگر مذهب را به دلیلی از دست بدهند و عقاید مذهبی به فردا و روز حساب و خدا و قدرت برتر و اینها، ضعیف بشه، دیگه کارستانی است حسابی!
همان می شود که فیلسوف غربی گفت که بدون خدا همه چیز مجاز است! و این در فرهنگ ما خیلی دردآور، نمود دارد. به خصوص در قشر تحصیلکرده که انگاره های مذهبی کمرنگ تری دارند، بی اخلافی در ابعاد فردی اش از کلاه سر زن و دوست دختر و پدر و مادر و خانواده گذاشتن تا ابعاد اجتماعی در محیط کار و حرفه و ارتباطات عمومی تا سایر حوزه ها سرطان وار خزیده. دانشگاه که کار می کردم، خیلی ها منتظر بودند ببیند کسی داره ای میلی چیزی می نویسه، چک می کنه، سریع به بهانه ای، حتی کمک گرفتن از سایرین، سریع دکش می کردند که اگر شانس آورد که ای میلش را نبست که ما شیرجه می زنیم توش و ببنییم به قول خودشون "دنیا دست کیه"، و اگر هم که نه، یادم می آید در اینترنت اکسپلور اون زمانها این طور بودکه اگر می خواستی هیستوری را ببینی و حتی متن ای میل هایی که طرف می نویسه را بخونی، میتونستی گزینه "ورک آف لاین" را روشن کنی و هستیوری را بزنی و عوطه بخوری در آنچه اون مادر مرده قبلی انجام می داده و این طوری بود که هر کی برای خودش یک پا حراستی پرونده چی بود از اینکه فلان رییس واحد و گروه و دپارتمان برای کدام هیات علمی و کدام کارمند پیام محبت آمیز داده یا کی چه عکسی را به کی فرستاده، چطور، چرا! و باز این روزهای بعد انتخابات می دیدم که اساتید محترم، شیرجه زنان رفتند دیدار احمدی نژاد با نخبگان!!!! که دیگر در دانشگاه ها برگزار نشد در سالن هایی در سطح شهر و برای هر دانشگاه جداگانه برگزار شد، اما در عین حال اون را تف و لعنت می کردند و خودشون را هم زرنگ می دونستند و اسم مورالیتی و اخلاق فردی و اینها را می آوردی، درس وجود یا عدم وجود خدا را برایت می دادند.
مساله وجود داشتن یا عدم وجود خدا و بحث های تسلسلی بعدش نیست که حالا پس دین هم هست یا باید باشه یا چی. بحث اخلاق است به عنوان لازم ملزوم زندگی اجتماعی. در غرب اخلاق الزاماً مبتنی بر مذهب نیست هرچند بسیاری از گزاره هایش را چه بسا از دین گرفته باشد.
این اتفاق روزمره بایز تلنگری بود به همه ترس و التهابهایم از جامعه کم اخلاق فعلی و بی اخلاق فردا. فردایی که از هیجان روزهای با هم بودن کاسته شده و منفعت طلبی توحش واری، ما را از همه چیز سیر خواهد کرد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر