۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

راه درست


يک روز سگِ دانايي از کنارِ يک دسته گربه مي‌گذشت. وقتي نزديک شد و ديد که گربه‌ها سخت با خود سرگرم‌اند و اعتنايي به او ندارند، واايستاد. آنگاه از ميانِ آن دسته يک گربة درشت و عبوس پيش آمد و گفت: «اي برادران دعا کنيد؛ هرگاه دعا کرديد و باز هم دعا کرديد و باز هم دعا کرديد و کرديد، آنگاه يقين بدانيد که بارانِ موش خواهد آمد.»
سگ چون اين را شنيد در دلِ خود خنديد و از آن‌ها روبرگرداند و گفت: «اي گربه‌هاي کورِ ابله، مگر ننوشته‌اند و مگر من و پدرانم ندانسته‌ايم که آنچه به ازاي دعا و ايمان و عبادت مي‌بارد موش نيست بلکه استخوان است.»
- جبران خلیل جبران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر