هفته گذشته توی جلسه دفاعیه یکی از دوستان سوئدی ام بودم. نکته ای که مدتها با شرکت در سمینار ارایه نتایج تحقیق یکی از دوستان ایرانی ام توجهم را بسیار به خود جلب کرد و هر روز هم شاهد جدید بر این مدعایم می رسد، این است که اینها هر وقت روش جمع آوری اطلاعات را در پروژه تحقیقاتی اشان را توضیح می دهند می گویند که مثلاً ما با 30 نفر تماس گرفتیم، از این 30 نفر، مثلاً فقط 7 نفر تمایل به شرکت در تحقیق داشت یا مثلا پرسشنامه امان را به 1000 نفر فرستادیم، که 700 و خرده ای نفر جواب دادند. این آمار و این مسایل مربوط به سوئد است که خیلی معروف هستندکه موضوع تحقیق در بین عامه مردم جا افتاده است و حتی مردم ، پولشان و خانه و اموالشان را وقف تحقیق بر موضوعات موردتوجه و علاقه اشان می کنند، نه فقط وقف نان دادن به مردم و فقرا و خارجی ها و کشورهای توسعه نیافته.... وانجمن های خیریه هایی که برای پشتیبانی از تیم های تحقیقی ایجاد می شود، مورد اقبال عمومی هستند چون این درک پیدا شده که انجام تحقیقات هر چه بیشتر می تواند به بهبود سطح زندگی خود آنها و همنوعانشان چقدرکمک کند حالا چه در زمینه علوم سلامتی و یا صنعت و غیره.
اما نکته بسیار قابل توجه برای من این بوده است که در هر جلسه تحقیق و دفاع پایان نامه ای که دانشجویان ایرانی انجام داده بودند و من شرکت کردم، همه گزارش می دادند که تمام افرادی که آنها برای شرکت در تحقیقشان با آنها تماس می گرفتند، جواب مثبت داده و در همه مراحل تحقیق نیز همکاری لازم را به عمل آوردند. آخرین پیش دفاع تزی که رفتم مربوط به خانمی از دانشگاه علوم پزشکی ایران بود که در مورد سرطان کار کرده بود و بیماران سرطانی را با جمعیت سالم مقایسه کرده بود. می گفت برای اینکه بداند که تاثیرات سرطان بر زندگی خانوادگی و اجتماعی مبتلایان چیست، در طول سه سال مطالعه بر بیماران سرطانی، هزار نمونه هم از افراد سالم گرفته بود و در طول سه سال با آنها مصاحبه کرده و یا پرسشنامه به آنها داده بود. همه این افراد را در طی سه سال پیگیری کرده و کارش را به نحو احسن انجام داده بود!!! یکی از کسانی که در جلسه شرکت کرده بود و از محققان با سابقه دانشگاه ما است، پرسید چقدر ریزش داشتی؟ یعنی چند نفر را در پروسه تحقیق از دست دادی و دیگر نخواستند در مطالعه شرکت کنند و یا اتفاقی برایشان افتاد و یا مثلا ادرسشان را عوض کردند و دیگر نتوانستی باز پیدایشان کنی و خلاصه از مطالعات خارج شدند. با افتخار گفت هیچ کس! یارو ازش پرسید که چطور عمل کردی که مشارکت 100 درصد ماند! چوون توی اینجا که ادرس همه در اداره ثبت می باشد و همیشه می توانی هرکسی را که می خواهی ببینی به کجا رفته و کی!؟ ما باز کلی ادم را در مسیر تحقیق از دست می دهیم ولی ایران که چنین سیستمی هم نیست، خیلی جالب است که هیچ کسی را در طی سه سال از دست ندادی. اون هم با خونسردی و تبختر جواب داد...آره چون من با همه این افراد رابطه خوبی برقرار کردم و خیلی بهشون زنگ می زدم و اونها به من اعتماد داشتند و همه اشون تا پایان تحقیق بامن ماندند.
این فقط یک مثال ازهمه سمینارهایی بود که من شرکت کرده ام و دوستان ایرانی، روی همه خارجی های کم کار و پر نقص را کم کرده اند و مشارکت در کارشان کامل و عالی بوده....
جالبه که یکی از دوستان ایرانی دیگه که توی این جلسه اخری بود گفت: "ای وای من چیکار کنم؟"
گفتم: چطور مگه.
گفت آخه من هم 300 نفر را بهشون پرسشنامه داده ام و همه اشان همه سوالهای پرسشنامه را جواب داده اند..... و این حتما عجیب جلوه می کند.
به شوخی گفتم تو که بلدی. بشین عوضشون کن!
جدی گرفت گفت اره می تونستم این کار را بکنم اگر هنوز نتایج را برای اساتیدم نفرستاده بودم ....الان چند روزی می شه که همه نتایج را فرستاده ام و دیگر نیمتوانم چیزی را عوض کنم.
عجب!!! عجب !!! عجب!!! آقا مگه کار راست و درست چه ایرادی داره که این همه دروغ بهش می بندیم. لابد به همین خاطره که نه ما، نه محققان و نه سیاستمردانمون به هیچ گزارش تحقیقی و اینها اعتقادی نداریم..چون همه می دونیم داستان خودمون از چه قراره! اگر در این سطح هم با خودت و دنیا روراست نباشی و هیچ قید اخلاقی نتونه تو را ملزم کنه که درستکار باشی، فاتحه چنین جامعه ای را باید از پیش خواند. /
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر