۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

واحد درسی جدید......درسهای جدید

آمده ام شهری در 70 کیلومتری محل زندگی ام برای شرکت در واحددرسی ای به نام پدیده شناسی هرمنیوتیک که بسیار جالب است.
استاد مربوطه مبدع این روش در سوئد است و سالها است که باز نشسته ش

تنها سوئدی ای است که من به عمرم دیده ام و انقدر خشک است. سوئدی ها معمولا بسیار شوخ طبع هستند البته این خانوم خانوما هم شوخ طبع تشریف دارند اما شوخی های گزنده و آهنی و سردی که خودش اصلا نمی خنده بهشون و ماهم می مونیم بخندیم و یا متعجب بشیم!

نکته بسیار جالبی است در مورد رویکردی که مبلغان مذهبی و کشیش های اینجا دارند و بی نهایت جالب است که در سوئد نه تنها مقامات خودشان را ازمردم جدانمی دانند و یک قطار و یک نوع زند گی مشابهی را برای خودشان انتخاب می کنند و گاهی می بینی که مثلا سر کلاس تحقیق پیشرفته یکی از سیاستمندارها هم نشسته چرا که می خواهد مثلا تحقیق را بشناسد و اینکه چه نوع اعتبار کافی برای استناد و ارجاع به ان وجود دارد و چه تحقیق نه و اصلا داستان واقعا از چه قرار است....گاهی هم می بینی که کشیش ها هم آمده اند و سر کلاس نشسته اند....

این باردر این کلاس یک کشیش مسن داریم که البته خودش را اول به عنوان کشیش معرفی نکرد ولی در طی دوره و مثالها و کارهای کلاسی فهمیدیم که کشیش است. خیلی که جالب است که اینقدر خوب سعی میکنند خودشان را به روز کنند. کشیش های اینجا بس که درس راجع به ارتباطات و اینها می خوانند مثلا به متخصص ارتباطات تبدیل می شوند. مثلا چهرتا کشیش را می شناسم که با هم یک شرکت راه اندازی کرده اند که به مدیران و دانشجویان و همه ..ارتباطات درس می دهند. حالا ان را مقایسه کنید با ایران که آخوندهای ما تافته دابافته هستند و شان خود را احتمالا اج از این می بینند که به همراه دانشجویان و سایر متعلمین به سر کلاس های دانشگاهی و غیره به عنوان یادگیرنده بروند نه به عنوان صاحب نظر مادرزاد و راحت بپرسند و بحث کنند و اینها.

حالا جالب است که این کشیش داشت تعریف می کرد که تحقیقی در مورد افراد مبتلا به دمانس (مجموعه بیماریهای فراموشی مثل آلزایمر و غیره) یک تحقیقی انجام داده که چرا وقتی برای آموزش های مذهبی به سراغ مبنلایان به دمانس می رفته همکاری آنها خوب نبوده و در کار با آنها به مشکل بر می خورده است و اینها.... در حقیقت به این دوره امده تا روش جدید منشعب از هرمنیوتیک را هم یاد بگیرد چراکه خود هرمنوتیک بسیار در تفسیر متون مذهبی مورد استفاده شده است...... این را حالا این را مقایسه یفرمایید با حضرات روحانی ما که اگر مخاطبان بالقوه آنها خوب حرفها و تعیلم های اینهارانگیرند هیچ موقعی نمی روند دنبال این که تحقیق کنند روی روش های نفوذ به قلب خلق الله و نیازهای مختلف گروه های مختلف اجتماع از مریض و سالم و پیر و جوان و غیره....

وسایل کمکی برای کمک به زند گی مستقل سالمندان، معلولان و ...

ساعتی که حضور شما و حال و احوال شما را به خانواده، دوستان و مرکز اورژانس اطلاع می دهد


فنلاندی ها ساعتی ساخته اند –البته جدید نیست بلکه بنده پروفسور تازه متوجه اش شده ام- که علاوه بر نشان دادن ساعت، به منزله آلارم عمل می کند. زیر ساعت حسگری است که حرکات مختلف بدن را بررسی و در صورت لزوم گزارش می کند.
چنین سیستم آلارمی می تواند برای سالمندانی که تنها زندگی می کنند موثر باشد به خصوص اگر از ناراحتی های شناختی و ذهنی رنج می برند. این حسگرها به تلفن خانه وصل هستند و در صورت بروز مشکلی مثلا بی حرکت ماندن بدن شخص برای مدت طولانی، خارج شدن از خانه به مدت طولانی و برنگشتن به خانه، شماره خانواده و بستگانی که قبلا وارد سیستم شده اند را می گیرد، به ترتیب شماره ها گرفته می شود تا بالاخره کسی بردارد. وقتی کسی برداشت، وضعیت به آنها گزارش می شود.

خیلی موقع ها اتفاق می افتد که سالمند بدبخت خورده زمین و دست و پایش شکسته است اما نمی تواند به تلفن برسد و زنگ بزند و یا سکته کرده است و کسی خبر ندارد و یا مشکلانی از این دست دارد.
همچنین دکمه آلارمی دارد که سالمند می تواند آن را فشار دهد و با یکی از بستگانش به این ترتیب تماس بگیرد.

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

زندگی

زندگی
آی زندگی
خسته ام
خسته ام
گوشه زندان غم
دست و پا بسته ام

امروز هم صحبت یک پیرمرد ایرانی شدم به ضرورت روزگار. فکر می کردم می توان از طریق او که چهل سالی است که در سوئد زندگی می کند، متخصص سالندان است و از دوستم شنیده بودم که در انجمن خانواده ها کار مشاوره می کند می توان کار پیدا کنم. حالا بگذریم از این که خود این بنده خدا هم نیز به کار داشت!!! و داشت خودش هم داوطلبانه کار می کرد و احتمالاً رویش نشد که از ما بخواهد آخر دعاهامون برای پیدا کردن کار برای خودمون برای اون هم یه آمینی هم بگیم . به هر تقدیر حرف جالبش این بود که آدمها باید خوش باشند و لذت ببرند و از این جور حرفهایی که دیگر نه وجودشو داریم و نه حالشو نه می دونیم چی هست. یه حکایتی گفت که خیلی بامزه بود از شاه عباس که وقتی به طور ناشناس در سهر تردد می کردهف می بینه که یه جایی بزن و برقص و شادی است می ره داخل...می برندش بالای مجلس می شوندتش و اینها. به صاحب مجلس می گه چه خبره داستان چیه چکاره ای..می گه والله من سیب زمینی فروش هستم و فروشم امروز خوب بوده با زن و بچه نشسته ایم به شادی. شاه عباس می ره تو فکر. فردا دستور صادر می کنه که سیب زمینی فروشی ممنوع. فردا شب می ره همون محله . می بینه باز بساط شادی و شلوغی به پاست. ی ره جلو و باز می برندش صدر مجلس می شنوندش و پذایرایی که مهمان حبیب خداست و بیا با ما خوش باش.. و می پرسه خب چه خبر ....سیب زمینی هاتو فروختی ..می گه نه شاه منعش کرده من هم رفتم پیاز خریدم و فروختم و با زن و بچه نشسته ایم به شادی و خوشی....شاه عباس می ره تو فکر و فردا مرده را در قصر به عنوان میر غضب استخدام می کنه...می گه ببین حالا ا زکجا می اره برا شادی و جشن به پا کردن. فرداش خلاصه می ره اونجا دوباره و می بینه که باز جشن به پاست....چشاش گرد می شه که داستان چیه....می ره جلو و می پرسه پیازها خوب فروش رفتن می گه نه بابا شاه منو یز غضب خودش کرده . می گه پس این همه جشن و شادی را از کجا تامین می کنی می گه من تیغه شمشیر میرغضبی امو فروختم و ب جاش چوب گذاشتم و با پولش این جشن و به پا کرده ام. شاه می گه ا ااا یه خدمتی بهت بکنم! ی ره فردا می گه یه دزدی را که گرفته بودند بیاورند و به میرغضب می گه شمشیرتو بکش و دست این دزد را قطع کن تا دیگه از این کارها نکنه. می بینه میرغضبه شروع می کنه به چونه زدن که نه جناب شاه این اصلا به قیافه اش نمی خوره که دزد باشه و حتما اشتباهی شده و اینها....شاه می گه اقا من می گم دستشو قطع کن! میر غضبه هم می آد جلو و می گه خدایا من به تو می سپارم اگه این بابا دزد نیست، این شمشیر منو به چوب تبدیل کن!

خلاصه می خواست بگه ادم در هر حالی می تونه شاد باشه....گفتم بابا علم ثابت کدره حس خوشبختی هم به ارث می رسه! به ا والله بالله نرسیده. از اول می دیدم که فضاحت و بلاحت از سراپای این زندگی داره می باره...هر چی رفتیم بالا پایین همه دنیا را گشتیم دیدیم نه آقا د رچشم ما هیچ چی بهتر نمی شه و...داستان زند گی هموون قدر چرنده که از اول بوده........

۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه




سنگینی تمام شن های افریقا در توبره رنج .......................................
بر گرده من است...................................................
.................
...................................





۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

ایران که بودم، میلیارد تا فکر های باحال وحسرت برانگیزی که آرزوی انجامشون را داشتم و نمی تونستم را برای خودم از بالا به پایین و از پایین به بالا هی مرور می کردم و فکر می کردم اگر زمینه انجامشون فراهم بود، دست از پا نمی شناختم و ال می کردم و بل و این حرفها.... اما الان:
پر من باز ولی رفته ز یادم پرواز ***من که پرواز ندانم چه کنم با پر باز ؟!

َشعر قشنگی را از بر بودم که فقط الان بخشی اش را به یاد می اورم:

آنگاه که مذاب بودم، قالبی نبود که در پناهش زیبا شوم...................................

ما، نسل هردنبیلی، همه شکله و بی شکل، بی آرزو، پر حسرت، غمگین و همیشه تنها به خصوص در جمع

۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

هزار بار یادت به خیر
شادمانی بی سبب
مکان: کنار دریاچه ای بسیار زیبا در استکهلم
وضعیت!:
- تعداد زیادی اردک خوشگل و چاق وچله با کلی بچه مچه هاشون و نیز یک قوی سفید بزرگ کنار و توی آب وول م یخورند و از رهگذر ها هم چون نمی ترسند لای دست و پای ما هم وول می خورند.
- یک خانواده دارند جلوتر از ما راه می روند. خانواده شامل یک پدر و یک مادر و یک بچه خیلی کوچولوی 3-4 ساله است.

اتفاق:
باباهه: نگاه کن اینا را ...ببین چه قشنگن!
بچه هه: بابا بابا، می شه اینا را خورد؟
!!!!!!!!!!!!!!!!






خیلی فوق العاده است! یک ایرانی احتمالاً می تونه با دیدن این پرنده های خوشگل و مامانی، به فکر خوردنشون بیفته اما یه بچه را حتماً نمی تونستم باور کنم اگر شما تعریفش می کردید!!! چون آدم با این همه زیبایی و طبیعی بودن طبیعت مسحور می شه نه گشنه! و اینقدر خشن!!! الله اکبر!!!!!!!



امروز داشتم با یکی از مدرس های کلاس های بهداشت عمومی حرف می زدم وقتی داشت محتوای درسی کلاسش را آماده می کرد برای دانشجویانش. دیدم چقدر از زمین تا آسمان اول و دوم که هیچ ، هفتم و هشتم با درسهای ما در واحد بهداشت عمومی دانشگاه فرق می کنه.....ما همه اش به جز شپش مپش و این جور بیماریهای همه گیر درمدارس، راجع به مسواک زدن دندان ها ونظایرهم! محتوا داشتیم...کلی چرت و پرت که نخوانده و کلاس نرفته هم می تونستی اون جفنگیات را پشت سر هم ردیف کنی. اینجا دیدم جقدر محتواهای قشنگ در مورد تغییررفتار با هزار تا مثال عینی بر مبنای مقالات چاپ شده داشتند و واقعا را جع به بهدشات عمومی بود. اینکه چرا یک برنامه تغییر رفتار در یک کشور جواب می ده و در جای دیگه نه و چگونه می شود رفتارهای جامعه را اصلاح کرد. خیلی جالب و الهام دهنده بود.
جالب بود که راجع به تحقیقات انجام شده در مورد تاثیرات معکوس استفاده از پوستر حرف می زد که مثلا دیده شده که پوسترهای ضد سیگار را وقتی سیگاری ها می بینند، سیگار گشیدنشون بیشتر شده حالا چرا؟ و چقدر این روش پوستر که در برخی جاها مثه کشور ما خیلی محبوب و مهم جلوه می کنه! و زحمت می کشند یه پوستری آماده می کنند و اینها! و کلی دین خودشان را جماعت برآورده می کنند با این کار! می تونه نتیجه معکوس داشته باشه..... خلاصه به قول یکی از کاراکترهای فیلم علی حاتمی...عزیزم ما همه چیزمون به همه چیزمون می خوره! تعجبی نداره ما کجاییم...دنیا کجا......... ما فقط به فکر انجام وظیفه و خلاص شدن از کاری هستیم نه اینکه واقعاً جقدر موثر و به درد بخور بوده کار ما و اصلا نشدنش بهتر بوده یا شدنش....

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

عند ‏الاستطاعه به جای عند المطالبه

مقاومت زنان ايراني در مقابل لايحه موسوم به "حمايت از خانواده" و ناکامي نسبي محافظه کاران در تحميل محدوديت ‏هاي باز هم بيشتر بر آنان پس از دواج، مدافعان قوانين ضد زن را به در پيش گرفتن ترفندي جديد سوق داده است. ترفند ‏جديد عبارت است از تلاش براي "فريب دادن قانوني" زنان در هنگام ازدواج، از طريق ايجاد تغييري کوچک ولي ‏تعيين کننده در عقدنامه ها. اين کار با عوض کردن يک کلمه عربي (عند المطالبه) با يک کلمه عربي ديگر (عند ‏الاستطاعه) در سندهاي ازدواج صورت گرفته، در شرايطي که احتمالاً اکثريت بسيار بالاي دختران، نه تنها متوجه اين ‏تغيير نمي شوند، که در صورت متوجه شدن نيز از الزامات حقوقي سنگين کلمه جديد آگاه نيستند، و شايد بسياري از ‏آنان اساساً معني کلمه فوق را نيز ندانند.‏

لازم به توضيح است که از حدود 70 سال پيش، در قباله هاي ازدواج در ايران، ميزان مشخص "مهريه" ذکر و تأکيد ‏مي شده که اين مهريه، "عندالمطالبه" قابل پرداخت است. يعني، هر زمان که عروس مهريه خود را مطالبه کند، ولو ‏بلافاصله پس از ازدواج، داماد موظف است آن را به وي پرداخت نمايد. وجود اين بند در قباله ازدواج و امضاي قباله ‏توسط عروس و داماد، براي زنان بسيار مهم بود. چرا که در صورت ناموفق بودن ازدواج، براي آنان امکاني – ولو ‏جزئي - را براي پايان دادن به زندگي مشترک فراهم مي آورد. ‏

مي دانيم که طبق قوانين ايران، حق طلاق با مرد است و زن، در صورت تقاضاي جدايي، جز با طي مراحل بسيار ‏دشوار براي اثبات بدرفتاري شديد همسر يا مبتلا بودن وي به مشکلات مهم رواني يا جسمي، امکان جدايي از شوهرخود ‏را ندارد. مراحلي که طي آنها به قدري سخت است که بخش بسيار بزرگي از زناني که قادربه زندگي با شوهر خود ‏نيستند، به ناچار مجبور مي شوند تا ساليان دراز و بلکه تا پايان عمر، به زندگي سخت با همسر ناسازگار ادامه دهند. در ‏چنين شرايط حقوقي تبعيض آميزي، تنها امکاني که تاکنون براي بسياري از زنان براي رهايي از زندگي مشترک دشوار ‏وجود داشته، عبارت بوده از مطالبه مهريه خود. بدين معني که زن، با توجه به "عندالمطالبه" بودن مهريه در قباله هاي ‏ازدواج، مي توانست براي الزام شوهر به پرداخت مهريه خود به دادگاه مراجعه کند و در صورتي که وي قادر به اين ‏کار نبود، زن قادر بود در قبال صرف نظر کردن از دريافت مهريه، شوهر را راضي يا مجبور به طلاق کند (عبارت ‏معروف: "مهرم حلال، جانم آزاد"). البته حتي اين شيوه هم، براي بسياري از زناني که به دلايل مختلف مايل به شکايت ‏از همسر براي دريافت مهريه نبودند يا از اين کار مي ترسيدند، راه حلي براي رهايي از يک زندگي مشترک سخت ‏محسوب نمي شد. اما در هر حال، روش ذکر شده براي بخش قابل توجهي از زناني که از زندگي مشترک خود ناراضي ‏و فاقد حق طلاق بودند، تنها راه ممکن براي رها شدن از همسر محسوب مي شد. به بيان ساده، "عندالمطالبه" بودن ‏مهريه، تنها امکاني بود که زنان مي توانستند، در فقدان حق طلاق، براي جدا شدن از شوهر خود مورد استفاده قرار ‏دهند.‏

متاسفانه، تغييري که اخيراً در قباله هاي ازدواج داده شده، همين امکان و حق اندک را نيز از زنان سلب کرده است. در ‏قباله هاي جديد، پس از ذکر ميزان مهريه، ذکر مي شود که اين مهريه، "عندالاستطاعه" (به جاي "عندالمطالبه" که قبلاً ‏وجود داشت) از سوي مرد به زن پرداخت مي شود. اين بدان معني است که شوهر، بر خلاف سابق که "هر زمان که ‏زن مي خواست" بايد مهريه او را مي داد، اکنون بايد "هر زمان که امکانش را داشت" مهريه را پرداخت نمايد. يعني ‏اگر زني از همسر خود متنفر بوده و امکان ادامه زندگي با وي را نداشته باشد، نه تنها از حق طلاق گرفتن برخوردار ‏نخواهد بود، که حتي با مراجعه به دادگاه و مطالبه مهريه خود نيز امکان جدايي از شوهر را نخواهد داشت. چرا که ‏شوهر مي تواند به دادگاه عنوان نمايد که استطاعت يا امکان پرداخت مهريه را ندارد. اين شيوه، به ويژه در شرايطي که ‏وضعيت اقتصادي اقشار وسيعي از جامعه دشوار است و اکثر مردان مي توانند با استناد به دلايل مختلف اثبات کنند يا ‏مدعي شوند که امکان پرداختن مهريه همسر خود را ندارند، امکان ايده آلي را براي مردان بدرفتاري فراهم مي کند که ‏مايلند به زور همسر درمانده را مجبور به ادامه زندگي مشترک نمايند.

با توجه به سخت تر شدن شرايط براي زنان پس از ازدواج به ترتيبي که شرح داده شد، آيا تمام آنچه گفته شد بدان ‏معناست که زنان ايراني، در پي تغيير هدف داري که در قباله هاي ازدواج به وجود آمده ديگر هرگز امکان استفاده از ‏اهرم "مهريه" براي دستيابي به حق طلاق را نخواهند داشت؟ ‏

بايد گفت که اين امکان، هنوز کاملاً از بين نرفته، اگر چه استفاده از آن، بسيار دشوار تر از گذشته شده است. به هر ‏تقدير، حتي در شرايط جديد، دختران در هنگام ازدواج مي توانند با هوشياري و پافشاري بر حقوقشان، جلوي از بين ‏رفتن حداقل امکانات خود براي طلاق را بگيرند. براي اين کار، لازم است که دختران در هنگام ثبت ازدواج، خواستار ‏آن شوند که در قباله آنها جمله اي به صورت دستنويس اضافه شود که تصريح کند مهريه زن بايد "عندالمطالبه" به وي ‏پرداخت گردد. درج اين شرط ضمن عقد در قباله و امضاي آن توسط زوجين، اين امکان را براي زن فراهم مي کند که ‏در صورت قادر نبودن به ادامه زندگي با همسر، با مراجعه به دادگاه خواستار پرداخت مهريه از سوي همسر شود. به ‏اين ترتيب در صورت ناتواني شوهر براي پرداخت مهريه، زن کماکان مي تواند با صرف نظر کردن از دريافت ‏مهريه، از همسر خود جدا شود.‏

راه حل فوق، البته مستلزم پافشاري خانم ها در هنگام ازدواج براي متقاعد کردن همسر آينده به امضاي شرط ضمن عقد ‏فوق است که همواره آسان يا ممکن نخواهد بود. ولي قطعاً، در بسياري از موارد دختران در لحظه ازدواج، و در ‏هنگامي که هنوز هيچ مشکلي ميان زوجين وجود ندارد و ازدواجي نيز صورت نگرفته تا در پي آن حق طلاق از دختر ‏گرفته شود، مي توانند با استفاده از روش توصيه شده، حقوقي حداقل را براي خود تأمين نمايند.‏

در اينجا، البته سوالي مهم جلوه گر مي شود و آن اينکه چند درصد از دختران نسبت به تغيير کوچک ايجاد شده در قباله ‏هاي ازدواج، تبعات بزرگ اين تغيير و شيوه مقابله با آن آگاهي دارند؟ منطقا اين درصد، خيلي بزرگ نيست.‏

در همين ارتباط، پيشنهاد و درخواست مشخص من اين است که هر کس اين نوشته را مي خواند آن را براي پنج زن از ‏بستگان و آشنايان خود توضيح دهد. بياييد هر کدام از ما، بکوشيم حداقل براي پنج زن ايراني توضيح دهيم که در قباله ‏هاي ازدواج، چه تغييري ايجاد شده، اين تغيير مي تواند پس از ازدواج چه بلايي بر سر دختران بياورد، و چگونه مي ‏توان تأثير آن را باطل کرد.‏

اين، حداقل کاري است که در مقابل اقدام جديد مخالفان سرسخت و مصمم برابري حقوق زن و مرد، از عهده کساني که ‏به سرنوشت خود يا دختران و خواهران خود و ديگران اهميت مي دهند، قابل انجام است.‏

شیرین عبادی/ روز آن لاین

چگونه می توانی از بین صد نفر دانشجوی یک کلاس، هموطن خودت را تشخیص دهی! حتی اگر تغییر چهره داده باشد!

چگونه می توانی از بین صد نفر دانشجوی یک کلاس، هموطن خودت را تشخیص دهی! حتی اگر تغییر چهره داده باشد!

قبل از سهیم سازی شما در تجربه های اینجانب از موهبت همکلاسی و نفس کشیدن دوباره زیر یک سقف با هموطنان عزیز و گرامی، باید بگویم که شناسایی آنها فقط به ای موارد برنمی گردد چون خون هموطنی در رگ هایت ناخودآگاه به غلیان می آید وقتی بوی وطن از بدن هموطنان گرامی ساطع می شود و بی هیچ کلامی و هیچ نگاهی هم، حس می کنی در وطنی!

و اما مطالعه موردی من در کلاس هفته گذشته ام:

- زل زدن و خیره شدن طولانی به شمایی که علایم ظاهری و باطنی ایرانی بودن را داری در تلاش برای خواندن پیشانی شما که آیا مکتوب شده است ایرانی الاصل و یا ایرانی و امثالهم یا خیر.
-سر برگرداندن و دنبال کردن هر نوع منبع صدایی در کلاس درس. اگر صدای چرخاندن صندلی، فین کردن، صاف کردن صدا و مواردی از هر گونه دست بیاید.
-اگر کسی در وسط درس وارد شود با چشمها، او را تا جایگاه نشستنشان همراهی می کنند تا خیالشان راحت شود که بی جا و مگان نخواهند ماند.
-تکان دادن مکرر و نسبتاً تا قسمتی شدید سر به علامت تایید استاد وقتی چیزی می گوید و حقایقی را مطرح می سازند. این تگان دادن های مکرر و اختصاصی سر بر اساس مشاهدات تجربی بنده متعلق به ایرانیان عزیز است و کشف علت ان نیاز به انجام مطالعات کیفی دارد ولی می تواند مبنی بر تمایل شدید انان برای نشان دادن اینکه آنهاهم کاملاً موافق هستند و چقدر هم از این مطلب سر در می اورند و یا خیی ساده برای نشان دادن این است که بلهً با اینکه انگلیسی صحبت می کنه استاده من کاملاً می فهمم.1
-چشمهای سرگردان! این خصیصه را همه دوستان محترم ایرانی اگر بهشان برنخورد دارند. هر وقت دیدی در قطار و خیابان و کوچه یی داره نگاهش را روی همه می چرخونه و دوباره روی هم هبر میگرده و همینطور نگهش داره همه جا پر پر می زنه، می تونی قران بیاری قسم بخوری طرف ایرانی یه!
- در کلاس های بعد از ظهر مرتب خمیازه می کشند.
-اگر بخواهند توضیحی بدهند یقه را ول نمی کنند و به هزار نوع مختلف و با هزار جمله متفاوت همان منظورشان را تکرار می کنند مبادا که شنونده ها متوجه نشوند و صد البته عبارت دوست داشتنی you know را هم یادشان نمی رود صد بار در ال و وسط و آخر جمله هایشان به کار برند .
-همیشه کاتولیک تر از پاپ هستند. مثال مرتبطش!: چون خیلی اینجا به خاطر شرایط اب و هوایی و بادش و اینها، لبها یآدم خشک می شه، همه مرد و زن توی جیبشان، رژلب بی رنگ چرب کننده دارند که استفاده می کنند. دختران ایرانی که از ایران؛ البته آمده باشند سر کلاس برای نشون دادن اینکه چقدر احساس اعتماد به نفس و راحتی می کنند، صد بار در میآرنش و می کشند به لبهاشون و دوباره. یگی نیست بگه تو که نه حرف می زنی ..نه در معرض کولاکی که پوست خشک بشه و ...هی چرب کردن لبهات برا چیه!
-وقتی در اولین جلسه درس می خواهند خودشان را معرفی کنند کم نمی ارند از بیان سوابق درخشان شغلی که همه الحمدلله هیات علمی و مدیر و رئیس و اینها بوده اند در ایران و اینها و اصلا به چشمشان نمی اید که به خصوص در کشورهای اسکاندیناوی و به خصوص در سوئد عنوان و مدارج اصلا مهم نیست و تقریبا هیچ کس در معرفی خودش نمی گوید که سمت ردیس و مدیری و هیات علمی و اینها و انها دارد.....فق اینککه کی هستند و دارند الان روی چی کار می کنند که منتج شده از این کلاس سر دربیارند.
- و صد البته نکته مهم در پایان کلاس و یا زمان توقف بین کلاس است که شیرجه وار بر سرت فرود می آیند با میلیون سوال که ایا ایرانی هستی ...چه جالب ... چقدر خوشحال کنند است و خوبه..کی اومدی ...کی می ری...از کجا اومدی چه جور شد که امدی....منبع مالی ات.... خانواده ووتجربه کاری ات ...مدارکی که گرفتی... و تا تای تمت را در نیاورند ولت نخواهند کرد و مهلت نفس کشیدن را هم بهت نخواهند داد.


1/ این بخش دوم می تواند با قوت بیشتری به عنوان دلیل مطرح شود. می توانم هزار تا مثال بیاورم. مثلا یارو دانشجوهه -منظور دانشجوی هموطنن ایرانی عزیزم می باشد- بعد از کلاس با سخنرانی یا ..می آید می گه فهمیدی چی گفت! جالب بود این جاش و یا با اینگه انگلیسی اش خیلی بده من کاملاً فهمیدم و امثالهم!
There is no man who smiled with so much of his heart would knowingly hurt or harm another.

Ahantaram 126

۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

خواب های ما بی لبخند است
خانه های ما خاموش است
سفره های ما خالی است
نه
این طور نمی شود که تا ابد
از طعم ولرم خاک و
این خواب تشنه و
تحمل چیزی به اسم زندگی ترسید./
نه
نمی شود.....

۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه