۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

رسیدم تهران!


بازگشت به ایران

بالاخره دوباره ساک و زار و زنبیل را بستیم و دوباره راهی وطن شده ایم! تازه رسیده ام اگر حال و احوالات و شلوغ بازی جلو ورودی را کنار بگذرم! هنوزم که هنوزه بعد از هر جدایی و فاصله ای، چیزهایی که هزار بار شینیدم عجیب و جالب و تازه می شه و می گم ای بابا!

از سرمهماندار هواپیماهای ایران ایر که هنوز که هنوزه حرفشون را با درود به روح پر فتوح بنیانگذار انقلاب اسلامی..... و بعد سلام و درود به رهبری است و بعد شهدا و آزادکان و ... که آدم را یاد انشا های دبستان و راهنمایی می اندازه که با همین ها شروع می کردیم انشا نوشتن را! عجب زندگی ای!
وارد تهران شده ام. تهران ِ گرم ِ گرم ِ گرم، پر از غبار که هزار متر اون طرف تر را واقعاً نمی بینی به خاطر این همه غباری که در هوا هست....روز به روز خوشا به دیروز! وضع رانندگی ها هم که قربونش هر ثانیه از ثانیه قبل بدتر و وحشتناک تر می شه!
روزنامه هایی که توی هواپیما می خوندم خیلی تکان دهنده بود صفحه های حوادثشون. طبق معمول ایران، خبرها پر از آمار تجاوز و قتل های عجیب و غریب گرفته تا خبرهای دله و دزدی شهروندان گرامی در هر رده و سنی... یکی اش جالب! بود که یه بچه سیزده ساله با تهدید چاقو، کیف یک خانومی را گرفته بود و د فرار..... یه فیلم هم برایمون پخش کردند توی هواپیما که همه اش دعواو طلاق و تهمت و همه افراد فیلم هم همه اش دارند داد می زنند و گریه می کنند و نفرین می کنند و ناراحت و مشکل دار و عقده ای هستند . اخر سر هم مشکل هیچ کی حل نشد و فیلم تموم شد و السلام.
تهرانم و البته و هزار البته همین برایم بس است.
حالا به روز می کنم هر روز و هر نیم روز که چه خبر است سرزمین مادری.




۱ نظر:

  1. رها جان. من سعی می کنم از فاصله دور روزنامه های ایران را بخوانم و فیلمهایش را تماشا کنم که هرگز یادم نرود از چه فضایی فرار کرده ام. گرچه من هم گهگاهی دچار نوستالوژی می شوم ولی فقط کافی است که یک سری به روزنامه های راستی بزنم تا نوستالوژی من در نطفه خاموش شود.
    امیدوارم که تهران به شما خوش بگذرد.

    پاسخحذف