۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه









پرسپولیس قهرمان و استقلال سرافراز از میر حسین حمایت می کنند!!

۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

حاشیه های سالگرد دوم خرداد با حامیان موسوی در استادیوم آزادی


- اول این که ورودی برادران و ورودی خواهران جدا بود!. کلی هم سبز پوش جلوی هر ورودی وایستاده بود که داد کشان خواهران را از برادران جدا، به اصرارها و سوالها بی اعتنایی وهر کس را به راه خویش بفرستد... دریغ از یک تابلویی ، راهنمایی ، چیزی، که نیازی به حضور این همه انتظامات نباشه و یا نیاز به آمدن تا جلوی درب اصلی که مال برادران بود و برگشت به درهای عقبی که مال خواهران بود.



- از رنگ صورتی مانتوی پروفسور رهنورد که بگذریم، و رفتارهای بچه گانه و هیجان زده حامیان سبزپوش موسوی را با صد من عسل قورت بدهیم، از همه جالبتر صحبت های پدر شیهد جان آرا در حضور خاتمی و رهنورد بود. گفت من سه تا پیشنهاد برای آقای موسوی دارم، یکی اینکه دفتر ازدواج بزنه برای جوانان، دوم به بانک ملی بگه به جوونا وام بده برای ازدواج اونا و بعد هم برای این جوونایی که ازدواج می کنند، خونه های 40-50 متری بسازه که برن توش زندگی کنن! همه هم رو شوخی و جدی براش کلی سوت و دست زدند.



- حامیان سبزپوش موسوی که بیشترشان بر و بچه های زیر 24-25 ساله به نظر می رسیند، کار انتظامی اشان را خیلی جدی گرفته بودند، هی داد می زدند سر همه که سرجاهاتون بشینید، بلند نشید(اخه اونا هیجان زده که می شدند از جاشون بلند می شدند تا سوت و جیغ بزنند) و تا کسی بلند می شد شش تا از این دخترهای جیغ جیغوی سبز می آمدکه خانم مگه نمی گیم بشینید! نظم را رعایت کنید. آخر سر کاشف به عمل آمد که اینها می ترسند که "آن چهار اتوبوس انصار حزب الهی که به اینجا آ»ده اند تا اخلال ایجاد کنند، کسایی را که می ایستند از پشت هل بدهند و با آسیب رسیدن به اونها باعث تشنج و مشکل در ایجاد برنامه شوند." البته باید اعتراف کنم که در قسمت خواهران محترمه بیشتر این طوری بود چون می دونید که خانم ها چقدر مسولیت هایی را که بهشان داده می شه را می تونند جدی بگیرند.



- من نمی دونم میرحسین خطابش به کی ها بود که راضی نیست و از همه اکیدا می خواهد که عکسش را چاپ نکنند. چون عکس خودش که هیچی، عکس خانمش هم به هماره خودش در هزار تا ژست های مختلف در قطع های مختلف چاپ شده و دست همه می دادند. اینقدرهم زیاد بود که بچه ها خردش می کردند و هی می پاشیدند روی بقیه خلق الله.



- امکانات ستاد موسوی بر خلاف گفته های خودش باید خیلی فوق العاده باشه، چون اینهمه گل گلایول سبز و بادبادک سبز و شال و دست بند و روبان مجانی بین جمعیت توزیع میشد البته در ورودی سالن هم می توانستی یک شال و یک دستبند را به قیمت 2000 برای کمک به ستاد بخری.

(این جدا از این همه اتوبوس که از مبادی مختلف درشهر تهران به مقصد استادیوم، افراد را منتقل می کردند)

- این که هی تجمعات دولتی را مسخره می کنند که با چلوکباب و نوشابه و اینها اموراتشان می گذره، اینجا هم من عکس دارم که همه سبزپوشان انتظاامی ستاد موسوی که تعدادشان هم خیلی خیلی زیاد بود، آب میوه و آب معدنی و چلوکباب دارند.






- حرفهای حمید فرخ نژاد جالب بود که با داستان خاله سوسکه حرفاشو شروع کرد و گفت این خاله سوسکه ما یه مشکلی داشت.. اون مشکل هم این بود که به کتک خوردن عادت داشت......



- ولی از حق نگذشته، جمعیت فوق العاده ای اومده بودند و تموم صندلی هاو زمین وسط وبیرون سالن پر از آدم بود. کنجکاوی من که ببینم واقعا چه تیپ آدمهایی می آید، داستان چیه و چه جوره و یک حسی پیدا کنم بعد این مدت دوری از فضای ایران، برطرف شد!



- یک چیزی هم که برای من ناراحت کننده است اینه که به هر دلیل و هر هدفی هرچقدر خوب و مهم باشه ما نباید قیافه و مشخصات ظاهری افراد -را که بیچاره ها انتخابش نکرده اند- را مسخره کنیم. این را به خاطر ای می گم که یکی از هنرمندان حامی موسوی پشت تربون در آخر صحبت هاش گفت یک آدم کوتاه و کوچولو اومده همه ما را کوچیک کنه.


-

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

راه درست


يک روز سگِ دانايي از کنارِ يک دسته گربه مي‌گذشت. وقتي نزديک شد و ديد که گربه‌ها سخت با خود سرگرم‌اند و اعتنايي به او ندارند، واايستاد. آنگاه از ميانِ آن دسته يک گربة درشت و عبوس پيش آمد و گفت: «اي برادران دعا کنيد؛ هرگاه دعا کرديد و باز هم دعا کرديد و باز هم دعا کرديد و کرديد، آنگاه يقين بدانيد که بارانِ موش خواهد آمد.»
سگ چون اين را شنيد در دلِ خود خنديد و از آن‌ها روبرگرداند و گفت: «اي گربه‌هاي کورِ ابله، مگر ننوشته‌اند و مگر من و پدرانم ندانسته‌ايم که آنچه به ازاي دعا و ايمان و عبادت مي‌بارد موش نيست بلکه استخوان است.»
- جبران خلیل جبران

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

ما هستیم با ولایت!







امروز دیدم که به جز دیوار نویسی های "ما هستیم" با شهدا ، عبارت نغز "ما هستیم" به "با ولایت " هم مسمی گشته است!

یکی از عکس هایی را که گرفتم اینجا می گذارم. در سطح شهر در گام اول، همه جا شعار را پاک کرده اند و یا رویش را خط خطی کرده اند. وقتی دوباره نوشته شده، دم اضافه کرده اند به دست نوشته مردم. جالبه که در بیشتر موارد هم به همان رنگ! انگار ما ندیده بودیم که اول چطور بوده و یا انگار مردم داستان این شعارها را نمی دانند!

پ.ن. راستی امروز رفته بودم تهرانپارس، کلی "ما هستیم" با "غزه" دیدم!

درمان های گیاهی



خیلی جالبه که در روزگار دوا و دکتر و بیمارستان و همه چیز در دسترس، این بازارها همچنان گرم و پر مشتری هستند.


فقط جان من چند تا از اونها را آدم بخونه خندش می گیره، چه برسه به صرافت استفاده افتادن.

داروهای گیاهی :


"ضدچاقی"، "خوش اندام"

"ضدلاغری، فرم آور"

"میگرن(سردردهای عصبی شده و کهنه!)"

"تقویت قوای جنسی مردان و زنان"

"مرض قند"

"باز شدن عروق بدن و رگ گرفتگی قلب"

"درمان آسم و تنگی نفس با ضمانت کتبی و تست و آزمایش"!




مکان: شیراز

اردی بهشت 1388

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

ما کجاییم در این بحر تفکر ...تو کجایی.....

چند روز پیش یک نامه الکترونیکی دریافت کردیم از پلیس استکهلم که از همه کارکنان خواسته بود که به هیچ وجهی نامه هایی را که حاوی ضمیمه و عنوان "کارت پستالی از هالمارک" است را باز نکنیم ، حتی اگر ارسال کننده را می شناسیم و به او اطمینان داریم. چون به محض باز کردن تصویر، درایو سی کامپیوتر خواهد سوخت.

در نامه از همه ما خواسته بود که به همه کسانی که می شناسیم این ایمیل را ارسال کنیم و خواسته بود ناراحت نشیم اگر نامه را 25 را دریافت کنیم! چون احتمالاً 25 بار این نامه را دریافت کردن، بهتر است به عقوبت دریافت بدترین ویروس شناخته شده در جهان (به ادعای سی ان ان) گرفتار شدن!

داشتم ضمن اظهار تعجب از اینکه پلیس می تواند چنین نقشی را داشته باشد، فکرمی کردم از سیستم و رویکرد پلیس سوئدی تا پلیس ایرانی "تفاوت از کجا تا به کجاست"؟!

راستی عنوان شغلی این پلیس هم اگر براتون جالبه این بود:



Police in Stockholm County

Personnel and Development

در منقبت محمود احمدی نژاد



منت محمود را احمدی نژاد
که طاعتش موجب مدرک است
و به شکر اندرش مزید ثروت

هر سخنی که برآورد مضر حیات است
و چون بخندد مخرب ذات

پس در هر عملش دو نکبت موجود است
و به هر نکبتی ، لعنتی واجب!

"ما هستیم"با شهدا




راستی هر جا توی شهر می روم می بینم که در ادامه شعار "ما هستیم" که رو خیلی دیوار خونه ها وخیابان ها و مراکز عمومی نوشته شده، با همون رنگ اضافه شده: با شهدا!


این هم از ابتکار عمل براداران در پاسخ به ابتکار عمل سایر برادران و خواهران پیش گام!


-حالا بعداً چند تا عکس می گیرم از اونا می ذارم اینجا. /


توریست سوئدی با لباس های اسلامی!


به پدرم

وقتی در هجوم بادهای سرد زمستانی، شولای ایمان در بر، گرمی را حفظ میکنم
وقتی در برهوت رویــا،
خارهای فریب دل ساده را مجروح می کند و
من از اندیشه باز نمی مانم
وقتی از کوه بلند خوب زیستن بالا می روم
و
خستگی و تنهایی
مانع از قدم دیگری رو به قله نمی شود،
وقتی بغض تلخ همیشگی
گریبانم را می گیرد و
هرچه میکنم مرا رها نمی کند
و من تسلیم نمی شوم، امیدم را از دست نمی دهم
و ایمام را بر کف نمی نهم
در آن میان
تــــــــــو
را می بینم که
سربلند ایستاده ای
مغرور و سربلند ./

تا شعر هست، دیوانگی را نخواهم دانست.

خبر خوب برای خودم اینکه! قراراست چند تا از شعرهایم را یکی از انتشارات معتبر در مجموعه شاعران جوانش چاپ کند!
خیلی وقت است از دنیای محسوسات و عواطف به دنیای معقولات و واقعیات فرار کرده بودم!
و نمی خواهم اما این شروعی شود برای گشودن دری به دنیای روح نا آرام!