۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه




دیشب داشتم می رفتم خونه. توی قطار که نشستم از نیش باز و چشمانی که ته ِ روح آدم را نگاه می کنند تا پوست و روی آدم را، فهمیدم که بله این حضرت آقایی که در صندلی روبرو نشسته اند، بعله! ایرانی تشریف دارند. نرسیده بودیم به ایستگاه دوم که به من گفت: "نگاه کن. اون آشغال را نگاه کن. آدم چی بگه به این آدمها."

برگشتم دیدم یه دختری یه که شاید هم ایرانی باشه یا کرد یا افغال ولی به هر حال دور و اطراف و از خودمون! داشت روسری شالی اش را از کیفش در می آورد و سرش می کرد. نگاهم در کسری از ثانیه توی چشمهای اون دختر گره خورد و شرمنده شدم و خجالت کشیدم و برگشتم به این هموطن گرامی گفتم خب که چی!

من نمی دانم چرا کمتر سعی می کنیم خودمان را جای دیگران بگذاریم و یاهاشون همدردی کنیم. حالا اون بدبخت به هر دلیل مجبوره که اون روسری صاحب مرده را سرش بگذاره. توی عوضی هم باید با این نگاه و تمسخر و خشم بی جهتت، روی اعصاب اون بری. اصلا به توچه. تو را سننه! حالا تو چرا ناراحت می شی به جای اینکه دلت براش بسوزه. تا حالا مجبور به کاری نشدی؟ حالا شاید به هر دلیلی اصلا دلش بخواهد این کار را بکنه. چرا حتی اگر بخواهی تغییرش بدی، به یه شیوه دیگه نظرت را بهش نمی فهمونی به هر کسی که تو مثل اون فکر نمی کنی. چرا نفرت و خشم را در هر دو طرف ما پر رنگ تر و پر رنگ تر می کنیم؟ یادم می آید وفتی توی ستاد کروبی یا سازمان رای بودیم، خیلی موقع ها پیش می اومد که بیرون ستاد با مثلا بچه مسلمون ها به قول خودشون البته یا با بیجی مسیجی ها، دهن به دهن می شدیم. اینثدر این جوونها باحال و کاردرست شده اند که یقه کشی و فحش و فضیحت نمی دادند. با هم حرف می زندند و من می دیدم که اون بدبخت ها هم فکر می توانند بکنند. منطق هم دارند اما اینقدر بهشون داده های عجیب و غریب داده شده که دل امام زمان داره می شکنه و ما نباید این تنها جامعه محبوب دل آقا را خراب کنیم و ما نماینده بهمان هستیم و اقا امام زمان اومده به خواب یمی از علما اینطوری کفته ..... اقا با فلان بچه حافظ قران اینطوری حرف زده که گفته فقط بچسبید به اقای خامنه ای ولش نکنید یا شواهدی هست که فلان ..مدارکی هست که بهمان..... آره می دونیم شما چی می گید ولی اینها حیله های پیچیده شیطان است...می دونید دل خود آقا هم از این بسیاط احمدی نژاید خونه...می دونید.... اسلام....می دونید ماهم خاتمی را خیلی خیلی دوست داریم...دوست داشتیم اما می دونید که این همه خون شهید ها... اینه مه رنج ها را خاتمی نمی شناخت... شیفته غرب بود.. می دونید دشمن منتظره..می دونید دشمن در کمینه.... آره می دونم... سخته ولی ما تحمل می کنیم به نام اقا... می دونید که چقدر سخته که آدم روی فکرش پا بذاره ولی ما دلمون با آقاست ... این ها آزمون الهی است ...

نمی دونم کلی شر و ور..... و خیلی از ما قشنگ احساس کرده بودیم که چقدر جبهه سازی و دشمن بازی و مسخره کردن و تمسخر اونها، مسایل را شخصی و خراب می کنه... به قول یه دختره که می گفت بالا شهری ها، فقط اینموقع ها ما را آدم حساب می کنند ...با ما توی جمع حال می کندد...من عاشق راهپیمایی و این شلوغی ها هستم و هیجان و اینها... دختر پسرها دیگه یه قیافه هم کار ندارند...ما را هم داخل آدم حساب می کنند.. خیلی باحاله!

به همین خاطر به شدت مخالف این هستم که مثلا تو جوکهامون بگیم یه بسیجی... یا اسمشون را مسخره کنیم... مقل این روانشناسی کودک ها که به مادر ها می گن هیچ موقع به بچه هاتون نگید دیگه دوستت ندارم و. بگید این کارت را دوست ندارم نه اینکه خودت را!!! حالا ما هم باید با افعال مخالف باشیم نه با آدمها... این را کسی می گه که خودش دهنش سرویس شده از همین بسیجی های ......... فلان ... بهمان..... چه و چه.. اما با خودم فکر می کردم چقدر این نگاه هموطن ایرانی امان به اون خانم روسری به سر، می تونه این فاصله را زیاد کنه و بازتولید خشم و دوری و تنفر ...... حالا این که یه مساله شخصی است....ولی ما باید خیلی کار کنیم که چطوری می تونیم با زبون خوش و خوب و منطقی و حتما حتما با احترام، کسانی را که در جبهه مخالف هستند به خط مردم ...به خط واقعی خودشون بیاریم...به چیزی که ته دلشون می دونند درسته... یکی از دوستانم می گفت که پسرعموش که اون هم رییس بسیج در یک یاز دانشگاه ها علوم پزشکی تهرانه... و باید تعدادی نیرو را با خودش توی برناهه راهپیمایی هفت تیر می برده... از وقتی که اونجا درگیری شده و مجبور شده که توی درگیری مشارکت داشته باشه ..حالا ما نمی دانیم چهغلطی کرده توی اون ماجرا...ولی از اون موقع خیل خل وضع شده... تیو خونه متعادل نیست... خط در میون می ره سرکار... یه آدم دیگه شده... با خودش درگیره... به نظرم خیلی آدمهایی که رو در روی مردم وایستادند این احساس را دارند... با رفتارهایمان...با تحقیرهایمان...یا به هر دلیلی...نباید بهانه ای به دستشتان بدهیم که بعله..دیدید.... این ها راباید ادب کرد..... اینها اگر اوضاع را ب دست بگیرند..... برایمان آرامش که هیچ ...زندگی نخواهند گذاشت....باید دامان انسانیت را انقدر گرم و بزرگ نگه داریم که همه را بتواند در پناه خود ش جا دهد.... به همه پناه بدهد هر زمانی... هر کجا....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر