۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه


باز هم یکی دیگه از کارهای بسیار قدرتمند مانا نیستانی، امروز من را ساخت. محشر! واقعاً محشر! داستان واقعی این حضرات ایرانی مهاجر که جو گرفته اشان، به خاطر ژست روشنفکری اش هم که شده، دو تا حرف تپق دار می زنند در ستایش و دفاع از آزادی، اما باهاشون حتی نمی تونی دو کلمه حرف بزنی...زندگی هاشون را هم که میبینی که اجازه نتق کشیدن به زن و بچه و دوست و آشنا نمی دهند.


خداییش! محشر بود.... من هزار هزار نمونه در سوئد دیده ام. جمهوری اسلامی می تواند خیالش تا آخر دنیا راحت باشد که چنین مخالفانی، ترتیب همدیکر را بیشتر می دهند و خون همدیکر را در جام خواهند کرد تا اینکه اصلا دنبال سرنخ اصلی باشند...به هر حال اونها هم باید نونی بخورند دیگه..حق دارند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر