۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه




تمام می شوم و تمام نمی شود این شب دراز .....


از اینکه الان در این مقطع زمانی خاص، در ایران نیستم، دیوانه ام، عصبانی ام، پرخاشگر شده ام و جواب کسی را نمی توانم مثل آدم بدهم. می خواهم از کنسرت هنگامه و سعید شایسته بنویسم که سبز شد اما "حرف زدنم نمی آید" و همین طور بنویسم که دهنم سرویس شد که کنسرت ابی را سبز کنیم که نشد. چرا؟ به لطف عزیزان عافیت طلب ِ همه چیز دان ِ همه کار دان ِ فهیم و عاقلی که رخوت و جاماندگی اشون از "امروز" ایران، حال آدم را خراب می کنه. هر چند بر آنها هم شاید گناهی یا تقصیری نیست.... خسته و عصبانی و کسلم. از هزار بار رفرش کردن همه سایت های خبری، از اینکه من الان اونجا نیستم و از اینکه چه می توانستم بکنم یا چه؟ پسرعمویم می گوی ابله، نفر بالایی تو در شاخه تهران - در سازمان رای ستاد موسوی- دستگیر شده، بهتر که نیستی. بهتر؟ هیچی دیگه بهتر نیست. از روزی که شتک های خون را با زحمت از دست و صورتم پاک کردم و خون گریه کردم... از روزی که بی هیچ سوالی و بدون هیچ جرمی، برادران بسیج ادارات، وعده "حکومت ری" گرفته، همه ما را روانه بیمارستان و عمل و عوارض و چلاقی کرده اند.... دیگر روئین تن شده ام. هنوز برای ما هیجان بازی های کامپیوتری را داشت آنهمه دویدن و ترسیدن و نقشه کشیدن و کار گروهی.... بارومان نمی شد که "عماد" را وقتی "گیم اُور" شدیم برای همیشه از دست داده ایم.... بازی را از اول آغاز نتوانیم کرد...افسوس.... افسوس........

احساس می کنم باید قربانی بزرگتری بدهم تا شرمنده خودم نباشم. درست است که از دست دادن شغل و آنهمه عقب گردی که در تحصیل کرده ام به واسطه زمین گیر شدن در ایران با فعالیت های قبل و بعد انتخابات، برای منی که آینده ای جز آنچه با هزار مصیبت برای خودم فراهم کرده بودم، نمی دیدم، قمار بزرگی بوده ... اما دست و دلم به کار نمی رود... به هیچ کاری ... که دلزده تر و آزرده ترم از دیروز و امروز..... از همه کسانی که مغز و قلبشان را بسته اند و فقط دهانشان را باز کرده اند....


خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش

به دلش نماند چیزی، به جز هوس قمار دیگر



من بر می گردم.
باید برگردم.
باید. /


۲ نظر:

  1. نمیشناسمت فقط حس کردم خیلی خودتو تحت فشار گذاشتی. هدف رو فراموش نکن. تو میتونستی جای عماد باشی چون که در لحظه خطر قرار داشتی. آروم باش و به هدف فکر کن که به بزرگی ملت ایرانه. از اینکه سهمی داشتی از طرف خودم ازت تشکر می کنم. بقول آقای موسوی نباید احساساتی شد بلکه باید جنبش سبز رو زندگی کرد. شاید سالها طول بکشه به هدف برسیم. باید وفادار، آرام و متعهد باشیم. در هر کجای این دنیا که باشیم فرق نمیکنه. یادت باشه ما همه با هم هستیم. مواظب خودت باش. این وظیفه هر نفر از جنبش سبزه.

    پاسخحذف
  2. "یادت باشه ما همه با هم هستیم. این وظیفه هر نفر از جنبش سبزه."

    -------

    -مرسی دوست عزیز. درست و به جا می گویی. هرچند این روند همه ما را دچار فرسایش کرده. اما راست می گویی نباید احساساتی شد. باید جنبش را زندگی کرد. اما از کفتن تا عمل کردن راست است که یک دنیا فاصله است! مرسی به هر صورت...مرسی

    پاسخحذف