۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه



- توی خیابونها جدیداً و به طور ضربتی پر شده است از شعارهای "مرگ بر موسوی" و "مرگ بر موسوی خائن"!!!
من که دلم نیومد عکس هاشو آپلود کنم بذارم اینجا.


- امشب، وقت دکتر داشتم و ماشین را آوردم بیرون که بیایم درهای پارکینگ را ببندم هر کاری کردم دیگه شیشه بالا نمی ره. مجبور شدم ماشین را بذارم توی خونه چون جلوی مطب نمی شد ماشین را همینطوری با شیشه پائین پارک کنی!
ا ز سر صدر سوار شدم توی اتوبان به سمت خروجی مدرس. راننده هه، یک مسافر داشت. من هم عقب نشستم. هر چی هم برای هر کی بوق زد، کسی دیگه سوار ماشینش نشد، تا اینکه رسیدیم سر وردی قیطریه، دیدم پیچید داخل، گفتم آقا مگه اتوبان را مستقیم نمی ری! گفت چرا! گفتم یعنی چی؟ پس چرا پیچیدی اینجا؟ گفت این بنده خدا را می خواستم برسونمش! با پروریی تموم مسافره را برد و رسوند انگار نه انگار یکی دیگه هم توی ماشین نشسته و حق و حقوقی داره. بعد کاپوتش را با خونسردی باز کرد و یک کم الکی توش نگاه کرد! و دوبار اومد سوار شد و راه افتاد. یک کم که رفت جلوتر، گفت باید 3000 بدی. گفتم چرا؟ کرایه اش که 600 تومنه . گفت چون مسافر دیگه ای ندارم. گفتم این را باید وقتی فکر می کردید که مسافر سوا می کردی. گفت نه دیکه انصاف نیست. یک کم جلوتر هم وایستاد و دوباره کاپوت زد بالا. فیلم بازی کرد که انگار خرابه و من ول کنم برم. اومد توی ماشین گفت ولی انصاف نیست که من این همه را را با یک مسافر برم. با خودم گفتم ای تف به ذاتت مردک یغور لندهور! من حاضرم هر چقدر باشه به کسی دیگه بدم اما به تو یکی نامرد ندهم. بهش گفتم آقا یعنی منظورت اینه من توی اتوبان پیاده شم؟ چون شما نمی تونی با یه مسافر بری. توی اتوبان که دیگه آدم را سوار نمی کنند. شب است و خطرناک هم هست. گفت خب من چکار کنم. می بینی وضع را که! صبر کنی! ماشین هم پیدا می شه!

با کمال پر رویی ، اون وقت شب، توی اتوبان من را پیاده کرد و یک کم بالای موتور ماشینش وایستاد و بعد اومد سوار شد و رفت!

به همین سادگی!

حالا اگر فکر می کنی جایی هست که بتونی شکایتی، اعتراضی، چیزی بکنی کور خوندی! چون پارسال سوار تاکسی شدم از ابتدای خط. همه سه نفر دیگر وسط راه پیاده شدند، وقتی رسیدیم سر بهارستان (توی پاسداران)، گفت آخرشه! گفتم ای بابا! آخرش که چهار راه پاسدارانه. من هم که هر روز مسیرمه. بعد هم که روی ماشین خطی خودت بخون که اول و آخر خط را نوشته. گفت یعنی چه! می بینی که مسافر ندارم تا اونجا برم . الان هم ساعتی نیست که مسافر دیگه ای به آدم بخوره! من تا همین جا می آم. هر کاری می خواهی بکن! و البته که کرایه کامل مسیر را گرفت.

این ها همه از عوارض زندگی در مملکتی است که "صاحاب" نداره! هر کی به هر کی یه و هیچ کی به کسی جواب نمی ده! حالا فکر می کنید اعتراض کنیم چی می شه! هیچی جوابی را که من پارسال از سازمان تاکسیرانی گرفتم می گیرید ای بابا شما هم. خب یک ماشین دیگه سوار می شدی می رفتی. حوصله داری شما هم. مردم سرشون برای دردسر درد می کنه!!



۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه




ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم...



ما ز یاران
ما ز یاران
یاران
یاران

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم .....




۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

تصریح شدید احمدی نژاد به صحنه سازی قتل ندا آقا سلطان

در مصاحبه با خبرنگار شبکه PBS
پخش شده از صدا و سیما: سه شنبه شب، شبکه یک. 6 اکتبر.

مصاحبه البته در آمریکا انجام شده در دوران حضور احمدی نژاد برای شرکت در اجلاس سازمان ملل


* احمدی نژاد در پاسخ به خبرنگار که کاملاً به موضوع کلید کرده بود و بعد از کلی بحث و توضیح و تشریح چگونگی کشه شدن از دید احمدی نژاد، می خواست احمدی نژاد را آچمز کنه، گفت پس شما اعتقاد دارید و می گویید که ماجرای ایشون(کشته شدن ندا اقا سلطان) "سناریو سازی" Pre-desgin بوده، جواب داد:

- مشخصه که یک سناریو بوده است. قطعاً،قطعاً،قطعاً (این تاکید سه باری از خود ایشان بوده نه بنده). ما در این قضیه تردید نداریم و بسیار پیچیده عمل شده.


* در پاسخ به سوالی در مورد تجاوزها و خشونت ها علیه زندانیان، با خونسردی و لبخند فرمودند:

- یک گروهی از قوه قضایی با آقای کروبی صحبت کردند و گفتند که اسناد و اطلاعاتتان را به ما بدهید که ما بررسی کنیم، کروبی (بابا کشمش هم دُم داره! آقای کروبی) گفته من عصبانی شدم این حرفها را زدم و سندی ندارم.

و ادامه داد که : "ما در ایران با هیچ کی شوخی نداریم، کوچک یا بزرگ (آیا اشاره تهدیدآمیزی برای کروبی بود؟) اما ادامه داد که دستگاه قضایی ما موظف است رسیدگی کنه طیق قانون.


* و از لودگی هم البته طبق معمول کم نذاشتند:

خبرنگار: در مورد مازیار بهاری که در زندان است و می دانم که شما قبلا هم در این مورد صحبت کردید معذرت می خواهم . نمی خواهم از وقتم سوء استفاده کنم اما خیلی ها در امریکا امیدوار هستند که ایشون آزاد شوند.
احمدی نژاد: (نیش تمام باز . هر 32 دندان قابل مشاهده است) هه هه هه . من امیدوارم همه زندانی ها آزاد شوند!


و آخرین نکته این مصاحبه: .... اونجا (ایران) همه چیز خوبه (ای! اونجای آدم دروغگو). ملت ایران بهترین هاست.
(بعد از دعوت از خبرنگار برای دیدن ایران و نام بردن از شهرهای بزرگ برای بازدید ایشان!)

این هم ما هستیم، اون هم!

مدتی بود که می خواستم روکش صندلی های ماشینم را عوض کنم تا بالاخره امروز، دست از سایر کارهای متفرقه برداشته و رفتم تهرانپارس، دلاوران برای خرید.

چیزی که می خواهم راجع بهش بنویسم، ادامه برخوردهای آشنای جنس مذکر با مونت است! همیشه خاطره و حرف و حدیث زیادی از همه دوستان و خانواده و فامیل و اینها شنیده ام از مزاحمت های آزار دهنده در محیط کار و مسیر و ... نالان هستند. امروز، یک پرایدی بود که 3 تا پسر خیلی جوون مثلا 20-21 ساله توش نشسته بودند و هی ماشین تصادفی اشون را توی اتوبان باقری به فاصله چند سانتی متری یک پژو 206 ای که یک خانم جوون راننده اش بود می بردند ناگهانی و حسابی اونو می ترسوندند که همین الان بهش می خورند...اون بیچاره هم می کشید راست تر و اونها هر هر می خندیدند و دوباره از نو... ناگهانی تر... مسخره تر....تا اینکه دختره راهنمای راست زد که بره توی فرجام که مسیر من هم بود، پسرها هم با اینکه ماشینشون تقریبا داشت رد می کرد خروجی را ناگهانی پیچوندند توی فرجام و مارپیچی خودشونو رسوندند جلوی ماشین دختره و یکهو زدند روی ترمز. از شانس خیلی خوب اون دختره هم دست فرمونش خیلی خوب بود که سریع هم ترمز کرد و هم کشید سمت جدول. پسرها با پرورویی تمام توی همون لاین یک چند ثانیه ای وسط خیابون نگه داشتند و بعد گاز دادند رفتند...هر هر هر...

خیلی وقت بود از این دست کارهای چندش آور ندیده بودم، خیلی از دخترهای دانشکده که از مراکز وسط شهر و اینها می اومدند شاکی و عصبانی بودند از راننده های پسر و مرد که هی جلوشون می پیچند ... جلوشون ترمز می کنند تا تصادف بشه و اونی که از عقب زده هم که طبعاً مقصره و علاوه بر گرفتن خسارت، آویزونشون می مونند و دردسر دارند..

هفته پیش توی دانشگاه داشتیم حرف می زدیم که راستی چقدر آمار متلک گویی و مزاحمت های جنسی ! توی خیابونها کم شده بعد از انتخابات! (این هم شده مثل هجرت پیغمبر مبدا تاریخ و تحولات کشور!). دو سه ما قبل از انتخابات، وقتی از امام حسین و میدان ولیعصر در طی روز و شب و سایر مناطق بعد از غروب آفتاب رد می شدی، از نیشگون، و دست مالی و متلک های جنسی و اینها دست خالی نمی موندی، اما انگاری این همه حادثه و اتفاق یا ملت را باشعور و رشید! کرده یا زیادی شوکه یا مشغول. اما امروز خیلی حالم گرفته شد که این دلقک بازی را دیدیم. نمی دانم چه روزی از این داستان ها راحت می شویم و یا کمتر می شود.

البته نباید بی انصافی کرد که نسبت به گذشته خیلی خیلی کم شده، در دوران جنگ و اولین سالهای بعد از جنگ به نظرم به خاطر همه محدودیت های شدید جامعه ایدئولوژیک زده ما در رابطه بین مرد و زن، رفتارها و کلمات جنسی در خیابان و محل کار و همه جا فوران می کرد، وحشتناک بود. دختری که سوار تاکسی یا مینی بوس یا نه خیلی ساده از خیابون رد می شد، جیبهاش پر از شماره تلفن می شد و گوشهاش آزرده هزار تا حرف نامربوط.... اما با باز شدن فضا و کمی ذهن تصمیم گیرندگان، هر کس آدم خودش را پیدا کرد و این فکر که اگر کسی لباس راحت تر و به روز تری بپوشه در خیابون، می تونه به همه به قول معروف فاز بده!

مردم هنوز خدا را شکر به روزمرگی بعد انتخابات نیفتاده اند، هنوز زندگی پر از هیجان اینده است و هنوز چشمها و کلمات ملتهبند، اما من به روزهای بی التهابی فکر می کنم که همه این پاتولوژی ها مثل همه روزهای معمولی دیگرمان سر بر آورده اند و امان ما را نه حکومت که خودمان گرفته ایم. دارم به روزهای راهپیمایی و تظاهرات فکر می کنم که دختر و پسر بدون هیچ نگرانی از نزدیک تر شدن، دوشادوش شدن و فشرده تر کردن صف و جمعیت، پروایی نداشتند اما هنوز امروز نشده، دست فروشنده که همراه با بقیه پول دست تو را هم لمس می کند را فاجعه بار زندگی می کنی و فاصله این دو اپیزود را حیران می مانی... ما آبیم می توانیم هر شکلی را به خود بگیریم همانطور که می توانیم رودی باشیم خروشان که خاشاک حقیقی را می روبد و پیش می تازد ممکن است در ظرف های این سیستم مریض و معیوب یخ بزنیم و شکل آن ظرف کج و نتراشیده را بگیریم.....


هنوز خردک شرری هست هنوز....




۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

سنگینی تمامی شن های آفریقا در توبره رنج، بر گُرده من است.







غـــمــــگـــــــــــــــــــیـــنــم./ غمگین./














۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

وزیر بهداشت هم یکی رسوای بالقوه دیگری است: نگاهی به آثار !و مقالات علمی! وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی



قدیمی ها در توجیه
اشتباهاتشان می فرمودند که دیکته ننوشته غلطی ندارد! وزیر راه، ضعف مقاله رسوای خود را در برابر کثرت مقالات (بیش از 500 مقاله پژوهشی، به نقل از خودشان) خود، چندان قابل اعتنا ندانست. حالا از غلطهای زیادی دو وزیر علوم و راه در مقالات اختصاصی( و نه تخصصی اشان) کنار، این روز جمعه ای به نظرم رسید که حالا که تکلیفمان با یکی از دو وزارت متولی آموزش عالی یعنی وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری راحت شده است که ان شاء الله و حتماً با دانش و تجربه و مویی که در آسیاب سفید نشده است، کشور را در زمینه های علوم، تحقیقات و فن آوری، به سر منزل گل و بلبل و بستان رهنمون خواهند شد، بد نیست ببینم که سرکار خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی که عملکردشان در مجلس چه به عنوان نماینده مردم و چه یک زن، چنگی به دل نزد هیچ، باعث دل به خوردگی نیز گردید، با توجه به سالیان درازی که در دانشگاه عضو هیات علمی و رییس گروه زنان و زایمان دانشگاه مادر -دانشگاه علوم پزشکی تهران- بوده است صد البته در کنار ریاست بیمارستان زنان و زایمان آرش و ریاست شعبه کیش دانشگاه و ریاست امور بین دانشگاهی و روابط بین الملل، با این همه سابقه آموزشی چقدر کار علمی کرده و در بخش آموزش پزشکی چقدر منتظر گل و باغ و بلبل و بستان باشیم:

1- اولین کاری که طبعاً می بایست بکنم رفتن به سایت دانشگاه علوم پزشکی تهران، و صفحه هیات علمی ها و بازکردن صفحه ایشان
بود که همان طور که مشاهده می کنید، هیچ اطلاعاتی از آثار و مقالات ندارد. وقتی برای مشاهده رزومه ایشان، گزینه سی وی را می زنی هم چیزی باز نمی شود! البته چیزی که می آید، نام و نام خانوادگی ایشان است با تیتر CV. خب این از مرجعی که مسلما باید بیشترین اطلاعات را در مورد سوایق علمی و آثار چاپ شده اعم از کتاب و مقاله داشته باشد.

2- خب، البته احتمال دارد که ایشان به علت کثرت مشاغل و فروتنی بسیار، هیچ اشاره ای به کارهای علمی خود نکرده باشند. پس به سراغ گوگل اسکلار می روم و اسم ایشان را همانطور که در صفحه خودشان در سایت دانشگاه آمده (و قید هم شده که ایشان خودشان اطلاعاتشان را وارد کرده اند نه مسوول سایت)، جستجو می کنم. نتیجه: هیچی است.

3 - گوگل پیشنهاد می دهند اسم فامیل ایشان را به شیوه دیگری بنویسم. شیوه پیشنهادی گوگل را امتحان می کنم و با خودم می گویم شاید خانم دکتر، موقع نوشتن مقاله هایشان، فامیلی خود را با تلفظ دیگری نوشته اند و در زمان گذاشتن اطلاعات در وبسایتشان، آن را فراموش کرده اند به هر حال کثرت شغلگی است دیگر! آدم اسم خودش را هم یادش می رود! نتیجه: عدد پر افتخار 6 است که دو تای اول نه مقالات علمی -پژوهشی ایشان، بلکه مقاله ای در مورد کاندید کردن ایشان به عنوان وزیر بهداشت است، و چهارتای بعدی هم مقاله های ایشان نیست، بلکه مال چند همکار ایرانی دیگری است که به یک مقاله از خانم دکتر، ارجاع داده اند. با این حساب یعنی خانم دکتر وحید دستجردی، هیچ تجربه و هیچ کار چاپ شده خارجی ندارند و با این حال قرار است برای این جمع کثیر اساتید و دانشجویان علوم پزشکی در سراسر کشور حکم هم برانند. سوال ایجاد می شود که این عضو هیات علمی چطور ست که حتی یک مقاله در ژورنال های معتبر بین المللی ندارند؟! علیرغم سالها تدریس و تحصیل و پژوهش در دانشگاه . در حالی که همه ما می دانیم تحصیل و پژوهش و کار علمی در دانشگاه، آنهم این همه طولانی احتمالاً باید به چندین و چند مقاله بین المللی منجر می شد.

4- اسم شریفشان را در یکی از مهمترین سایت های مرجع علوم پزشکی یعنی Pubmed جستجو می کنم. نتیجه همان هیچی متاخر می باشد! با یکی از تلفظهای نامشان به انگلیسی و یک با دومی به عنوان نویسنده سوم از هشت نویسنده مقاله.

5- با پرس و جو از دو تا از همکاران خانم دکتر وحید دستجردی در گروه زنان و زایمان دانشگاه، پی به یک مقاله نایافته ایشان هم می برم که شاید بهتر بود پیدا نمی شود! که البته اسم مقاله بهش اطلاق نمی شه چون "Short Communication" است نه مقاله و تحقیق همکاران و خود ایشان حتی از سوی ژورنال کم بُردی مثل امرو، ژورنال جنوب مدیترانه ای سلامت، هم قابل چاپ به عنوان مقاله نبوده و فقط یک گزارش کوتاه تحت این عنوان چاپ شده که با قسمت بحث و بدون نتیجه گیری ختم شده! دوستانه! و خیلی علمی! و با یافتن مقاله فارسی چاپ شده با همین عنوان، به مصداق دیگری از عمل غیر اخلاقی (قابل پیگیری و تخلف در ژورنال های بین المللی) بر می خورم: Duplication! وقتی یک محقق یک کار را در دو جا چاپ کند که در صورت مشخص شدن می تواند منجر به لغو مقاله خارجی و تبعات بعدی برای فرد خاطی باشد (در مورد یکی از دوستان منجر به ممنوعیت چاپ مقاله تا چهار سال در ان مجموعه انتشارات که ژورنال های متعددی را پوشش می داد، شد).

خب! خدا! را شکر که می توانیم سر آسوده ای بر بالین بگذاریم که "همه چیزمان به همه چیزمان می آید" (با حفظ امانت کامل به نقل از ابراهیم نبوی) و همه عزیزان و به تعبیر احمدی نژاد "نخبکان" در کابینه، سر و ته یک کرباس می باشند و آبخشور و منبع عمده رشد و ترقی و بالا رفتنشان یه چیز است: تقلب، بیسوادی و پر رویی.

شب همه شما به خیر! ابهامم برطرف شد که مبادا خدای نکرده ایشون که قبل از انقلاب دانشکاه رفته، درسته که دکتری اشون ده سال طول کشید ولی بالاخره شاید از خودش هم چیزی داشته که قبول شده! که خدا نخواست هیچ خدشه ای به یکنواختی و یکپارچکی دولت محترم به وجود بیاید.






۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

مرغ سحر ناله سر مکن!

اجرای فوق العاده زیبای شهداد روحانی (کلیک کنید)

مرغ سحر ناله سر مکن!

مرغ سحر ناله سر مکن!

دیدگان خسته تر مکن!

ما ز آه و ناله خسته ایم

ما ز دین و دل شکسته ایم

گوشمان ز ناله تر مکن!

ناله سر مکن!

نعمه های شادمانه خوان

سرود جاودانه خوان

عمر ما را چنین هدر مکن!

ظلم ظالمان همیشه هست

جور بی امان همیشه هست

مکر دشمنان همیشه هست

بر دهان ظالمان بزن

از گناهشان گذر مکن

ناله سر مکن!

صورت اگر به سیلی ات رنگ خون کنی !

صورت اکر به سیلی چون خون کنی

به که راز خود ز دل برون کنی

پیش دشمنان گدایی چون کنی؟

دشمنان خویش را خبر مکن!

ناله سر مکن!

ناله سر مکن!