۱۳۸۷ بهمن ۱۲, شنبه

I don't like to wait for tomorrow!

I know we could live tomorrow

But

I don't think we should wait for tomorrow!

۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

I 'm sick of love

از پریروز شروع کرده ام به خواندن یک کتاب به نام شانتارام نوشته گرگوری دیوید رابرتز।

گفتگوی بین شخصیت های داستان را بسیار بسیار دوست دارم حتی اگر موافق نباشم با هر یک از کاراکترها، اما از بردنشون در بحث هاشون لذت می برم। از بردن همه اشون........... یه جا یکیشون می گه

(being in love॥) your heart starts to feel like an overcrowded lifeboat। You throw your pride out to keep it afloat, and your self-respect and your independence। After a while you start throwing people out-your friends, everyone you used to kno। and it's still not enough। te lifeboat is still sinkinng, and you know it's going to tae you don with it। I've seen that happen to a lot of girls here। I think that's why I 'm sick of love।

Nice? ...- Agree!

۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

از سوئدی ها مبارزه مدنی(مقاومت منفی) را یاد بگیریم.موقعیت پیشنهادی اجرا: برنامه نود / حمایت از فردوسی پور/نه فقط بخاطرچیزهای دیگه! بخاطرنشون دادن قدرت

تیتر بزرگ و اول روزنامه مترو (بزرگترین و پرتیراژترین روزنامه سوئد) درمورد این بود که فروشگاه های بزرگ مواد غذایی در سوئد، به خاطر اینکه مردم سوئد اشمئزاز خودشون را از عملکرد اسرائیلی ها نشان دهند از خرید میوه ها و محصولات سوئدی خودداری می کنند। به همین خاطر این فروشگاه ها هم به خاطر اینکه مواد غذایی اشون فروش بره، برچسب روی میوه ها را عوض می کنند। روزنامه نگارها به سراغ فروشکاه های ایکا رفته اند و دیده اند که میوه های اسرائیلی را بالا سرشون زده اند: اسپانیایی! در حالیکه جعبه های میوه ها نشون می ده که اسرائیلی هستند نه اسپانیایی!


اینجا در سوئد هست که مردم هزار جور ابزار دیگه هم برای نشون دادن نظرات و طرز تفکراتشون دارند।من پیشنهاد می کنم با توجه به فرصت خیلی خوب به وجود آمده در مورد برنامه نود و فردوسی پور،نه به خاطر اینگه چقدر اونو رو اذیت می کند( که همه ما جماعت تحت اذیتیم!!) و نه به خاطر اینکه ظلم و بدی سازمانی داره به اونو و همه کسانی که برنامه نود را با این ترکیب دوست دارند می شه(که همه ما همه جوره تحت ظلم سازمانی هستیم!)، بلکه فقط و فقط به خاطرنشون دادن قدرتی که ما بالقوه داریم از اتحاد با هم! بیایید کاری کنیم!(کاری که مثه اس ام اس فرستادن راحت باشه وگرنه این ملت عزیز قربونش برم، حال کارهای سخت و انرزی بر و زمان بر را نداره) مثلاً به برنامه بعدی نود و یا هر برنامه بالقوه انتقادی دیگه اس ام اس بفرستیم یا تلفن شکایات مخابرات را به اشغال دایم یک روزه یا چند روزه درآریم یا عمومی سازمان صدا و سیما را اس ام اس باران کنیم با یک پیام مشخصی که می تونیم راجع بهش فکر کنیم یا هر چیز دیگه ای........ من موضوع راباز می گذارم تا یک کار عملی هم باشه که با هم همفکری کنیم و تمرین کنیم که به قول اوباما باید دست ها را ما با هم بالا بزنیم।

قربون همگی! یاعلی!


لینگ به روزنامه مترو (اگه حتی سوئدی ندونید زیاد سخت نیست فهمیدن متن با همون انگلیسی اتون: تیتر اول می گه میوه های اسرائلی از اسپانیا بودند: Frukten från Israelvar ”från Spanien””)

http://www.metro.se/se/misc/pdf/2009/01/20/SESTO_2009_01_20.pdf

۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

http://tuesday.blogfa.com/post-7.aspx

۱۳۸۷ دی ۲۵, چهارشنبه

یک مطالعه اتنوگرافی موردی: نظرات مبتنی بر فرهنگ ببیندگان یک کلیپ

http://www.youtube.com/watch?v=J26RZTown24&feature=रेलातेद
امروز این لینک را تو بالاترین باز کردم که یک کلیپ توی یوتیوب که عنوانش این است: یک آهنگ افغانی جدید
یک دختر بامزه به ظاهر افغانی با لهجه افغانی ترانه را می خواند.

کلیپ هم دختر خواننده را نشان می دهد که در یک کارواش مشغول کار است و در همان حال ماشین شستن دارد می خواند، هیچ صحنه بد و زشت و مخالف اخلاق و ترویج فحشایی هم نداره!!:
"به روسیه ای تیب للو
به انگلیسی آی لاو یو
به فارسی گویمت یارم تو را من دوست می دارم....
تو یار نازنین من ...تو دوست بهترین من تو عشق اولین و هم عشق آخرین من
دل بیمار من یاد تو دارد
در و دیوار من یاد تو دارد
اگر با چشم دلخواهی ببینی
همه اشعار من یاد تو دارد "

اما نکته بی نهایت جالبی که هست کامنت هایی که ببیندگان این کلیپ گذاشته اند درنوع خود از نقطه نظر فرهنگی بی نظیر است(البته کم نظیر!!! بعید نیست که هنوزتو ایران هم بتونیم این جورآدمها پیدا کنیم! لازم به گشتن هم نیست! احتمالاً اطرافمون هم ریخته!!!! یادمون بیاد چه زود همه را خراب و فاسد صدا می کنیم جلوشون وقتی عصبانی بشیم یا پشتشون وقتی مطمئنیم نمی شنوند!!!)

یکی نوشته که "این توهین کننده است به زنان ....لطفاً حذفش کنید... من درمورد افغانی ها نمی دانم اما دختران ایرانی(!!! اتعجب از بنده) آنقدر خودشان را بالا می بینند که هرگز در چنین کلیپهایی بازی نمی کنند!!" که عزیز نازنین معصوم کودنی بوده که نمی دانم از چیش ناراحت شده !!! اصلا این دوست گرامی فکر هم نمی کند و اجازه نمی دهد که یک زن هم عاشق شود و یا حداقل عشفش را بیان کند.....
یکی دیگه نوشته این فاحشه بهتر است برگردد برود مدرسه درس بخونه تا مجبور نشه تو کارواش لعنتی کار کنه، در ضمن این دختر افغان نیست بلکه تاجیکی است...دخترهای افغان احترام بیشتری برای خودشون قائل هستند(!)......... بس کنید استفاده از اسم افغان را برای تاجیکستان لعنتی مواد مخدری احمق(!!!)
یک دیگه اشاره کرده که چه فاحشه ای. خدا را شکر که تاجیک است و افغان نیست. خدا را شکر.

خیلی جالبه نه!!!! احتمالاً بر و بچه های طالبان هستند که می تونند همچین کامنتهایی بذارند یا طالبان های درون برخی از ما که از ابزارهای مدرن هم استفاده می کنیم اما هنوز همون تفکرات چندش آور و تمامیت گرا و حق به جانب و پدر خوانده ای را داریم.

* مطالعه اتنوگرافی هم مطالعات فرهنگهای مختلف هستند।

۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه


............................
...............یه عده از این حق برخوردارن که اجازه داشته باشن برای سرزمین آبا و اجدادی بمیرن. یه عده ی دیگه "اجازه دارن"برای یه حقوق بخور و نمیر کار کنن. یه عده ی دیگه هستن که وظیفه ی ناگواری به عهده شونه. اونا مجبورن بیست و چهار کرسی شورای نظارت شرکت سهامی رو عهده دار شن!

حواست باشه: اگه یه نفر سر تعیین کار و دستمزد، حرف از "افتخار" و "حقوق اخلاقی" و "وظایف عرفی" به میون آورد، بدون ، که می خواد کلکی سوار کنه.

از کتب بعضی ها چیزی نمی فهمن। کورت توخولسکی

دارم برای میلیاردمین بار افتخاری را گوش می کنم... ای جان من غرق سودای تو... بی تماشای تو... دل ندارد ذوق گفتگویی
بی جلوه ات آرزو بی حاصل بی تو در باغ دل، خود نروید سرو آرزویی

شبها مرغ لب بسته منم دل شکسته منم تا سحر سر به زانو دارم
برنخیزد از من های و هویی.........دل ندارد ذوق گفت و گویی

۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

یکی از دانشجوهای ایرانی را که اینجا داره درس می خونه را دیدم...داشتم می گفتم که یکی دو تا ایرانی دیگه هم توی دپارتمان ما هستند فلانی و فلانی....با تبختر و افتخار گفت اما دپارتمان ما فرق می کنه!!!!! همه خالص سوئدی! هستند (این دیگه چه پز دادنی الله العلم! دپارتمان پدرش که نیست! یک । و تازه که چی! ) اول موندم چی بگم بعد یادم افتاد که در دفاع یکی از بچه ها مشاورای آمارش که از اونجا اومده بودند حداقل سیاه پوست بودند! بهش می گم! میگه آره به جز اونها! همه خالص سوئدی هستند! فرق می کنه دپارتمان ما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


پانوشت: ایرانی بمیرد هم ایرانی است! اگر صدبار سوزانده شود و باز ساخته شود هم احتمالاً باز یارانی خواهد ماند! با افتخار یا بی افتخار!


۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه

نومیــــدی

نومیــــد مباش!

وطن کجاست که آواز آشنای تو چنین دور می نماید؟

امید کجاست

تا خود

جهان

به قرار

باز آید؟

هان، سنجیده باش

که نومیدان را معادی مقدر نیست؟


موهبت ملاقات هموطنان در غربت




یک واحد درسی بسیار جالب کرفته ام این ترم که با دیدن اسم زیبای یک هموطن ایرانیدر آن واحد! حالم ازش گرفته شده! هی دل دل می کنم حذفش کنم یا نه! تا می رسن به آدم هنوزسلام و احوالپرسی اشان تمام نشده....از جد و پدر جد و همه زندگی فامیلت و آنچه تا به حال کرده ای و خواهی کرد و اینها حرف خواهند زد...............اگرمشغول صحبت با کسی باشی، به جرم هم وطن بودن خود را محق می دانند که هزار بار دست و رو نشسته بپرند تو حرف و اصلاً مهلت نمی دهند کسی حرف بزنه.....از همه بدتر لبخندهای احمقانهو بزرکشونه که حال ادمو به هم می زنه وقتی می خواهند چهره دوستانه به خودشون بگیرند...... می دونم که خیلی پستم که راجع به هموطنام این طوری می نویسم ولی جز چندش و اشمئزاز برای آدم باقی نمی کذارند................ یک برمه ای داشت می پرسید که تلفظ صحیح ایران در زبان فارسی چطوری است همون ایرانه یا نه.... و هنوزداشتیم راجع به این موضوع حرف می زدیم که یه پسره ایرانی اومده منو صدا می کنه ...می گه زیاد محلش نده!!! (تو را سننه!مادرزاد وکیل مدافع خودخوانده همه ملت هستیم ما) و اینکه اینها پر رو اند!!! عجب


یک بار دیگه یکی از من پرسید شنیدم که بیش از 65 درصد به اقای احمدی نژاد رای داده بودند....من گفتم والله من نمی دونم دقیق چقدر یادم نمی اید ولی بالاخره اکثریت آرا را اورده بودند. یکی از اقایون ایرانی پدر پدربزرگ ما را دراورد بس که همه جا گفت این خانون من من کرد و کفتم نمی دونم و محکم نزد تو دهن سوال پرسنده و از این جورچرت و پرت ها.... که آدم کشور خودشو نمی فروشه و کلی حرفهای نامربوط ......می گم ابله جان! اولا چرا دروغ بگم وقتی نمی دونم می کم نمی دونم. بعد هم حالا چه کمکی به چیزی می کنه ! ناظر سازمان ملل در انتخابات بودم که تعلل من در پاسخ دقیق، انتخابات را زیر سوال برده باشه یا هر چه.....از موش بازی و کثیف باز و تظاهرشون حالم به هم می خوره.............. اقایون ندید بدید ایرانی که تا اینجا می ایند اولین جاهایی که می خواهند بروند استخر است که ملت را حسابی دید بزنند............ حالا همین آدم برا من شده! وکیل مدافع ایران! با اون حرف زدن و سواد و معلومات و ادب فوق العاده اش که مخاطب را از پرسیدن هر سوالی بی نیاز می کندو پاسخی غنی به همه سوالاتش خواهد بود

آیا من می تونم بالاخره به ترس هایم غلبه کنم؟

سالها و سالهاست که برای نوشتن متنی و انعکاس فکری در بند هزار پنهان کاری و داستان هستم. هزار تا وبلاگ و صفحه تو بلاگ اسپات و بلاگفا و پرشین بلاگ و یاهو 360 و ورد پرس ایجاد کرده ام. آنقدر که پس وردها و ایمیل ادرس هاشون را با هم قاطی می کنم و یادم می ره تو چی بیشتر راجع به چی می نویسم و می نوشتم. همیشه به محض اینکه کسی اتفاقی یا با دهن لقی خودم به هویتم پی برده ترسیده ام که باز بنویسم و اینکه آزاد بنویسم. الان حدود 4 سالی می شه که از کشور بیرون هستم هر چند که در رفت و آمد به اونجا. اما هنوز مثل کتاب 1984، سایه برادر بزرگه را همه جا احساس می کنم و ومی ترسم پایم را از گلیم کوچیکی که برام از اول دوختند و تحویل داده اند بیرون بذارم که؟ که چیکارمی کنند؟ نمی دونم ولی ازش می ترسم. من که در حرف زدن بی محابا هستم و در عمل کردن بی کله. در نوشتن محتاط از اینکه سندی چیزی دست کسی بده. کسی؟ کی اینجا رو می خونه و کی محل کسی مثه من می ده!؟ من ترس را زندگی کرده ام و درد را در سلولهیم به تجربه نشسته ام و همین است که از هر ریسمان که نه از هر نخ و نخچه ای می ترسم و خودم را سانسور و مخفی و گمراه می کنم. فکر می کنی راجع یه چی مثلاً ممکنه نوشته باشم که از بر عهده گرفتنش ترسیده باشم. هیچی! نظر ادبی، انتقادی به فیلمی، آدمی، رویکردی! همین؟ آره عزیزم تو سرزمین برادر بزرگه. همین هم زیاده. فکر کردن هم گناهه و لذت بردن . آه خدایا!

و امروز بعد دو روز خماری افسردگی ..... این صفحه جدید را باز می کنم با هویتی واقعی ولی به هیچ کسی که منو بشناسه و می شناسه لینک نخواهم داد. اما اگه کسی منو پیدا کرد، دستهاشو می فشارم. /